داستان غصه، توقع  و رنج

تمام غصه‌ها از همان جایی آغاز می‌شوند که ترازو برمی‌داری، می‌افتی به جان دوست داشتنت. دوست داشتن اطرافیانت، پدر مادر همسر و خانواده‌ات، انـدازه مـی‌گـیـری! حسـاب و کـتـاب مـی‌کـنـی! مقـایـسـه مـی‌کـنـی!

و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته‌ای، کـه زیـادتـر گذشـتـه‌ای، که زیـادتـر بـخـشـیـده‌ای،  به قـدر یـک ذره، یک ثانیه حتی !درست از همانجاست که توقع آغاز می‌شود

و توقع آغاز همه‌ی رنج‌هایی است که ما می‌بریم…!

چه بهتر که آغازگر این رنج نباشیم

حرفهای یواشکی با خدا

گفتم: خسته‌ام. گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله

.:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::.


گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره. گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

 

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم. گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

 

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی! گفتی: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.


ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

شعری در وصف کودکی

شعری زیبا از حسرت پاکترین دوران انسان ها؛

کودکی، دورانی که همیشه و همه جای دنیا آدم هایش پاک و معصوم هستند


پا به پای کودکی هایم بیا                       کفش هایت را به پا کن تا به تا

قاه قاه خنده ات را ساز کن                     باز هم با خنده ات اعجاز کن

پا بکوب و لج کن و راضی نشو                با کسی جز عشق همبازی نشو

بچه های کوچه را هم کن خبر                 عاقلی را یک شب از یادت ببر

خاله بازی کن به رسم کودکی                با همان چادر نماز پولکی

طعم چای و قوری گلدارمان                    لحظه های ناب بی تکرارمان

مادری از جنس باران داشتیم                 در کنارش خواب آسان داشتیم

یا پدر اسطوره  دنیای ما                       قهرمان باور زیبای ما

قصه های هر شب مادربزرگ                  ماجرای بزبز قندی و گرگ

 غصه هرگز فرصت جولان نداشت            خنده های کودکی پایان نداشت

هر کسی  رنگ خودش بی شیله بود      ثروت هر بچه قدری تیله بود

ای شریک نان و گردو و پنیر!                   همکلاسی ! باز دستم را بگیر

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست            آن دل نازت برایم تنگ نیست؟

 حال ما را از کسی پرسیده ای؟            مثل ما بال و پرت را چیده ای؟

حسرت پرواز داری در قفس؟                  می کشی مشکل در این دنیا نفس؟

سادگی هایت برایت تنگ نیست؟          رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست؟

رنگ دنیایت هنوزم آبی است؟               آسمان باورت مهتابی است؟

هرکجایی شعر باران را بخوان                ساده باش و باز هم کودک بمان

باز باران با ترانه ، گریه کن!                   کودکی تو، کودکانه گریه کن!

ای رفیق روز های گرم و سرد               سادگی هایم به سویم باز گرد!

 

شش میـم اصـلی در تربیـت مـوفق کـودک

 متخصصین روانکاوی کودکان اثر شش میم را در تربیت کودک موثر می دانند و عنوان می کنند که:

نیاز روانی بچه های ما، عبارت است از انتقال اثر شش میم. این شش میم را هر کس در کارنامه گذشته زندگی اش دریافت کرده باشد، میم هفتمش "مــوفقیــت" است که خود به خود پدید خواهد آمد:

تو محبوبی         تو محترمی            تو مطرحی

تو مهمی            تو مفیدی              تو می فهمی

اگر ما در رفتار و گفتارمان این 6 میم را به فرزندان مان انتقال دهیم میم هفتم "مــوفقیــت" خود به خود خواهد آمد؛ یعنی باتری روانی انرژی دهنده فرد شارژ خواهد شد. در آن صورت این آدم در تحصیل و زندگی و کار و... موفق خواهد شد.

البته ضد این شش میم که گفته شد، چیزهای دیگری هم هستند که اگر پدر و مادرها انجامش ندهند، عکس این نتیجه را می گیرند و آن آرایه 7 "ت" است که خیلی سخت است. این 7 "ت" را هر کسی دریافت کرد، "ت" هشتمش تباهی است که انتظارش را می کشد:

تنبیه                     توهین                          تهدید

تحقیر                    تبعیض                          تنفر                 ترس

همه افراد شکست خورده و جامعه ستیزها و...، در کارنامه های خود این "ت" ها را دارند، یعنی تاثیر "ت" تحقیر با "ت " تحسین، زمین تا آسمان است."

بنابراین اگر تلاش کنیم که نکات و ویژگی های مثبت فرزندانمان را برجسته نموده و آنها را بابت این ویژگی ها تشویق نماییم به صورت ناخودآگاه و بلکه شاید آگاهانه سعی بر آن خواهند داشت تا برای تشویق بیشتر و مورد تایید قرار گرفتن آن ویژگی ها را در وجود خود افزایش دهند.

تاکید می شود که اگر ما در رفتار و گفتارمان 6 میم :

تــو محبوبی   تــو محترمی   تــو مطرحی    تــو مهمی   تــو مفیدی     تــو می فهمی

 

را به فرزندانمان انتقال دهیم میم هفتم "مــوفقیــت" خود به خود خواهد آمد.

و حال آنکه در صورت تحقیر و تنبیه آنان، خود را به همان صورتی می پذیرند که شما آنها را خطاب نمودید و متصور شده اید. به علاوه این که خاصیتی در تنبیه هست که در تشویق یافت نمی شود و آن ایجاد روحیه مقاومت و لجبازی است، با ایجاد این حالت در وجودش، زمینه ای را برای عدم پذیرش هرچه راستی و درستی است فراهم می کنیم.

کافیست کمی فکر کنید؛ شما بیشتر توسط کسانی که محبت و عشق خود را ابراز می کنند و در ایفای آن خساست به خرج نمی دهند جذب می شوید یا افرادی که مدام با تحقیر شما در جهت لطمه به شخصیتتان فعالیت می کنند ؟!

 

 

کتاب‌های مصطفی رحماندوست


دوستانی که به دنبال کتاب قصه و شعر برای کودکان خود هستند  مجموعه کتاب عمومصطفی می‌تواند یکی پیشنهاد خوب باشد به ویژه این که دسترسی خرید اینترنتی نیز ایجاد شده است  بی‌تردید شعر خواندن و قصه گفتن برای بچه‌ها یکی از مهمترین عوامل ایجاد و گشترش علاقه به مطالعه در میان آنهاست. و این رو خانواده ها باید توجه بیشتری داشته باشند

http://amumostafa.com

تنبیه و خشم

داستانکی از معلم و شاگردی

 

سخت آشفته و غمگین بودم

به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،

دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
پاک تنبل شده ای بچه بد
"
به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
ما نوشتیم آقا

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم...

ندو، نخند، نپر، نرقص و نخوان

زنگ «پنج فرمان» مدارس دخترانه به صدا درآمد:

ندو، نخند، نپر، نرقص و نخوان

مریم نورائی نژاد-29 شهریور 1390

روزهای پایانی شهریور و آغازین مهر، برایم یادآور احساسات و خاطرات عجیب و بعضا" تلخی است که هرساله در همین روزها تکرار و تکرار می شوند. احساساتی که ریشه هایش در همان کودکی ام باقی مانده اند و کمکی به تنومند شدن ساقه و شاداب تر شدن برگ های دیدگاه هایم نکرده اند. به مهر و مدرسه که فکر می کنم می بینم انگار هنوز هم دورم از همه آنچه باید تجربه می کردم و مدرسه با همان ساختارش نگذاشت. زنگ صدای تحکم آمیز ندو، نخند، نپر، نرقص و نخوان هنوز هم در گوشم می زند. چون من دختر بودم. همین 5 فرمانی که به نظرم آنقدر تعیین کننده و سرنوشت سازند که انگار می توان به واسطه آنها نه تنها سرنوشت من، بلکه سرنوشت یک جامعه را هم تغییر داد.

 

راستی چرا به ما اجازه نمی دادند در حیاط مدرسه بدویم؟ ما که حیاط مدرسه مان خیلی هم بزرگ بود. چرا هیچ خاطره ای از خندیدن با صدای بلند در مدرسه ندارم؟ آیا می شد در همان سال های دبستان مسابقه ای برگزار شود که در آن هر کس بیشتر پرید، برنده باشد؟

 

یادم هست که لوبیا می کاشتیم و می بردیم مدرسه. حتما قرار بود با کاشت لوبیا که حداکثر سه روزه سبز می شد، نحوه رویش را یاد بگیریم. چرا هیچ وقت، کسی نگفت بیائید یک درخت بکارید یا حتی یک گیاهی که عمرش کمی بیشتر از لوبیا باشد؟ حالا با خودم می گویم همان لوبیا کاشتن ها و دو روزه سبز شدن ها بود که رفت در مغز ما و هنوز هم که هنوز است خلقیات ما را جوری شکل داده که دلمان می خواهد دو روزه به همه مطلوب هایمان برسیم! بی آنکه حاضر باشیم کمی هم صبر و بردباری را در این رسیدن ها تجربه کنیم.

 

یادم هست بسیار از جغرافیای زمین خواندیم. یاد گرفتیم مهمترین رود افغانستان را، پایتخت کنیا را و محصول صادراتی کوبا را. اما هیچ درسی در مورد شناخت از حتا یک سانتی متر جغرافیای بدن مان نگرفتیم. چون ما دختر بودیم. همین بدنی که سالیان سال است با آن زندگی می کنیم و اصلا" زندگی مان به آن بند است. همین بدنی که در لحظه لحظه زندگی مان حضور دارد و ما چیز زیادی از آن نمی دانیم. از خودم می پرسم حتا اگر سیستم آموزشی با یک سیاست کلان، راه دانستن از واقعیتی چون بدن را بر ما بسته بود؛ اما دراین میان معلم هایمان چه می کردند آن روزها؟ آیا تلاش برای دادن سرنخ هایی به ما از آنچه واقعی بود و هست اینقدر سخت بود که من حتی یک معلم را هم به خاطر ندارم که یکبار درسی جز آنچه در کتاب بود به ما داده باشد؟ حالا به این فکر می کنم برای دختری مثل من دانستن از جیحون افغانستان، نایروبی کنیا و شکر کوبا؛ تا چه حد می تواند به زندگی انسانی تر من در مقایسه با دانستم از یک ویژگی فیزیولوژیکی بدنم کمک کند.

 

هیچ به یاد نمی آورم کسی در مدرسه برای یکبار هم که شده به من گفته باشد: "صاف بشین مریم" من که هیچ، حتی یادم نمی آید برای یکبار هم که شده در آن سالهایی که بدنم مثل سایر همکلاس هایم در حال تغییر و تحول ظاهری بود و ناخودآگاه همه جا مچاله می نشستم و قوز داشتم؛ هیچ معلمی یک توضیح 5 دقیقه ای راجع به شرایط جسمانی این نوع نشستن به ما دخترها بدهد. به این فکر می کنم که اصلا" نمی خواستیم کسی بیاید و برایمان شرح بدهد که حواس تان باشد که قوز کرده نشستن چه پیامدهای روانی منفی و چه آثار مخربی بر روی شخصیت تان دارد، اما کاش فقط یکی از معلم هایمان بودند که به زبان ساده به ما می گفت: وقتی قوز می کنید و با قوز می نشینید؛ ستون فقرات تان با ایراد شکل می گیرد. فقط همین و حتی نه بیشتر.

 

هنوز هم خوب یادم هست که یک روز معصومه که سر نیمکت می نشست؛ وسط درس و در همان حالت نشسته به زمین افتاد. انگار کسی او را بلند کند و به کف کلاس بکوبد. کلاس به هم ریخت و معلم بهداشت آمد و زنگ زدند اورژانس و معصومه را بردند خانه. فردا او اما سرحال دوباره در کلاس درس حاضر شد. دریغ از یک توضیح کوچک که مشکل معصومه آن روز چه بود؟ بچه ها به هم می گفتند غش کرده؛ غشی است. شاید اگر آن روز یکی از معلم هایمان با چند جمله ساده و کوچک راه ذهن مان را به چنین واقعیتی بازکرده بود؛ امروز که در اتوبوس دختر جوانی دچار این حالت شد؛ این جمله به گوش نمی رسید که: "بهش دست نزنید؛ نجس است"!

 

راستی چرا معلم هایمان هیچ چیزی را به ما نمی گفتند؟ نه اینکه هیچ نگویند که قطعا" گفته اند و زیاد هم گفته اند. منظورم از این هیچ؛ همان مسائل کوچک و ساده ای است که این همه امروز خلاء اش در زندگی عادی مان احساس می شود. مگر در این نوع گفتن ها چیزی جز آگاهی و دانش نهفته بود؟ مثلا" اگر ما از واقعیات فیزیولوژیک بدن مان به عنوان یک دختر چیزی یاد می گرفتیم به کسی لطمه می زدیم یا نان کسی به این واسطه آجر می شد؟! چرا ما حتی یک روز آزاد هم در آن 9 ماه تحصیلی نداشتیم؟ چرا برای یک روز هم که شده به ما اجازه نمی دادند با ناخن های لاک زده به مدرسه برویم تا حالا کمی کمتر از این، مرگ رنگ را در زندگی مان شاهد باشیم.

 

چرا نقاشی نکشیدیم و خط ننوشتیم؟ اینقدر نقاشی نکشیدیم و خط ننوشتیم که حالا هرجا مداد رنگی می بینیم دل مان می خواهد از فرط هیجان جیغ بکشیم و بازهم نمی کشیم. چرا برای همه نمره های خوبی که می گرفتیم جایزه هم داشتیم اما هیچ وقت اجازه نداشتیم مثلا صدای مان را حتا برای همدیگر به معرض داوری بگذاریم؟ شاید اگر می توانستیم گاهی وقت ها و فقط گاهی وقت ها که دلمان خواست، فقط کمی آواز بخوانیم؛ الان در حلقه دوستان مان با بیش از یک "آیناز" با یک صدای رویائی روبرو بودیم. باز هم حتما" چون ما دختر بودیم و برای دخترها خیلی از کارهای عادی هم ممنوع بود و هست.

 

کارهای ساده ای مثل دویدن، خندیدن، پریدن، رقصیدن و خواندن. معلم هایمان کجا بودند؟ آنها چه می کردند؟ آیا به ذهن شان نمی رسید گاهی ورای آنچه حاکم است، حرفی بزنند؟ آیا به این فکر نکرده بودند که می شود یک جلسه کتاب را بست و از بچه ها خواست حرف بزنند؟ آیا هنوز هم در مدارس دخترانه، همان شرایط زمان تحصیل ما غالب است؟ با همان شدت و حدت؟ ای کاش نباشد. خدا کند بین معلم ها، معلمی هم پیدا شود و با خودش بگوید چون دانش آموزانم دختر هستند باید خیلی چیزها را با آنها در میان بگذارم؛ حتی در حد یک اشاره گذرا و باز کردن یک فایل ذهنی برای خندیدن دخترها....

 

کار به کجا رسیده که در آرزوهایم هم فقط به یک معلم با چنین ویژگی هایی قناعت می کنم، و دعا می کنم همان یک معلم هم پیدا شود. با خودم فکر می کنم این بار شاید با یک گل بهار شود و با وجود همان یک معلم، حتا شده از میان میلیون ها حلقه دوستانه، فقط در یکی از حلقه های دخترانه، «آیناز» تنها نباشد و از او چندین و چند نمونه وجود داشته باشد.

 

سوالهای کودکانه

سؤال های کودک در حین تماشای سریال ایرانی !

 «بابا جون؟»

«جونم بابا جون؟»

«این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟»

«خب... خب... خب حتما اینجوری راحتتره دخترم.»

«یعنی با لباس راحتی سختشه؟»

«آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه!»

«پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟»

«.......هیس بابایی، دارم فیلم میبینم.»

« باباجون، كم آوردی؟!»

«نه عزیزم، من كم بیارم؟ اصلا هر سوالی داری بپرس تا جواب بدم.»

«خب راستشو بگو چرا این خانمه با مانتو خوابیده بود.»

«چون خانم خوبیه و حجابشو رعایت میكنه.»

«آهان، پس یعنی مامان من خانم بدیه؟»

«نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبیه.»

پس چرا بدون مانتو میخوابه؟»

«خب مامانت اینجوری راحتتره.»

«اون آقاهه هم چون میخواسته حجابشو رعایت كنه با كت و شلوار خوابیده بود؟»

«نه عزیزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد.»


ادامه نوشته

تغییر نگاه نه تغییر در بیرون

درد چشم

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به حکیم بزرگ ميبيند. وي به حکیم بزرگ مراجعه ميكند و او نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.
وي پس از بازگشت از نزد حکیم بزرگ به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از حکیم بزرگ وي را به منزلش دعوت مي نمايد. حکیم بزرگ نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." حکیم بزرگ با تعجب به بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام.

براي مداواي چشم دردتان،  تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.
براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.

کجایی کودکی


جمع كردن بيش از 1600 مجسمه كوتوله از سوي يك مرد 77 ساله بريتانيايي



داستانک

امروز روز تولدته پدرم

آلفرد اخیرا همسر خود را از دست داده و با تنها دخترش که 6 سال دارد زندگی میکند. او در یک شرکت تجاری کار میکند و زمانی که در شرکت است ناچارا دخترش را در خانه تنها میگذارد. شرایط ناشی از فوت همسرش باعث شده تا تمرکزی بر رو ی کارهایش نداشته باشد و بدین ترتیب امورات از دستش خارج شده و زندگی اش بحرانی گردیده . این داستان مربوط به یک روز فراموش نشدنی و تلخ در زندگی آلفرد است

آلفرد بعد از یک روز کاری سخت و پر تلاتم از شرکت خارج میشود .او که از فشارهای زندگی خمیده شده و روز کاری خوبی را هم سپری نکرده به سمت خانه حرکت میکند و در راه تمام افکارش درگیر با پروژه های شرکت و مشکلات پیش آمده آن است . او متوجه میشود که به جلوی درب منزلش رسیده و دستش را در جیبش میکند تا کلیدش را بیاورد اما کلید در جیبش نیست ! از شدت خشم چهره ی آلفرد به سرخی زده و بدنش به لرزه در آمده  که ناگهان کلید را داخل کیف دستی اش پیدا  می کند، با همان عصبانیت وارد خانه میشود  .

با دیدن این صحنه آلفرد در جای خود خشک میشود !!!!  ؟؟؟؟؟

آلفرد به محض ورود به پذیرایی چشمش به دیوار مقابل میافتد که بخشی از کاغذ دیواری آن پاره شده و روی دیوار نیست . او که از این موضوع مات و مبهوت مانده بی حرکت میماند و در همین هنگام دختر 6 ساله ی او از اتاق بیرون آمده و با صدای کودکانه به استقبال پدر میرود و بسته ای مچاله شده در دست دارد که همان کاغذ دیواری بریده شده است

دخترک: سلام بابایی جونم، اومدی

آلفرد که از شدت خشم گوشهایش هم سرخ شده منتظر میماند تا دخترک به او نزدیک شود و  سیلی محکمی به گوش او میزند ،به طوری که کودک به سمت دیوار پرت میشود و با صدایی فریاد گونه میگه: کاغذ دیواری رو پاره میکنی؟ پوستی ازت بکنم که جرات نکنی از بغل دیوارم رد شی. برای چی کاغذ دیواری رو پاره کردی؟

دخترک که از شدت ضربه هنوز نتوانسته خود را از روی زمین بلند کند با نگاهی به جعبه کوچک که به طرف دیگر پرت شده بود با صدایی همراه با بغض و ترس به آلفرد میگه: آخه بابایی امروز تولدته.


ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

منوی رستوران نی نی کوچولوها

واقعا فکر می کنید اگر بخواهیم یک منوی غذا برای کودک خردسال بنویسیم چه مواردی می تواند باشدسرلاک، شیرخشک، فرنی، حریره اما با این حال لسیت ذیل را هم در ادامه مطلب ببینید

ادامه نوشته

شادی کودکان را جدی بگیریم


کودکان آینه ما هستند

در وبگردیم در شبکه جهانی به ویدیوی برگزیده یونیسف در سال 2007 برخوردم.

نکات جالبی در خصوص رفتار کودکان وجود داشت اینکه آنها آینه رفتار مایند


دانلود ویدیوی برگزیده سال 2007 یونیسف


مستند جالب برای درک زبان کودک



دانلود  مستند درک زبان گلو


برگرفته از وبلاگ گل باغ زندگیمون

گل واژه هایی برای گل های زندگی

منبع: وبلاگ گل باغ زندگیمون

اگر می خواهید فرزندتان در برابر مسئولیت های خود بی توجه نباشد، در قبال مسئولیت های او بیش از حد حساسیت نشان ندهید.


معمولاً پدر ومادر براثر حمایت و محبت، نمی توانند کودک را به قدر کافی به خود واگذارند.در محبت کردن، میانه رو باشید؛ زیرا بنای تربیت متعالی براساس محبت متعادل پایه ریزی می شود.

ژرف ترین و پایدارترین آثار تربیتی، در غیر مستقیم ترین روش های تربیتی است.در تربیت اصیل، الگوهای عملی، مؤثرتر از آموزش های گفتاری هستند.


تربیت واقعی کودک، باید خود انگیخته به جای دگر انگیخته، طبیعی به جای تصنعی ، اکتشافی به جای اکتسابی، تدریجی به جای دفعی، درونی به جای برونی و تجربی به جای ذهنی باشد.


هر فردی به همان اندازه موفق است که می خواهد. خواستن و نیاز به موفقیت را در کودک زیادکنید؛ زیرا احساس نیاز به پیشرفت، مهم تر از دست یابی به پیشرفت است.


کیفیت ارائه مفاهیم تربیتی، مهم تر از کمیت آن است. پیام های تربیتی اثر گذار حتی اندک، بهتر از پیام های طولانی و پی درپی است.


*یکی از هنرهای اصلی در تربیت کودک، انتقال مهارت خویشتن داری به اوست تا بتواند در میانه بحران ها، بی ثباتی ها و سختی های زندگی، یک پارچگی ،پایداری و تعادل خویش را حفظ کند.


کودک باید در دوران کودکی به قدر کافی کودکی کند. هر گونه شتاب زدگی برای خروج زودرس از این مرحله، به تأخیر در رشد یافتگی و بزرگ منشی او می انجامد.

نویسنده:زهره قاسمی

داستانک

آرامش و نا آرامي

 

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.

پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.

همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه ميدوني چرا؟

 نه بخاطر اينكه تيله قشنگه رو نداده ، بلكه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله شو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده!


۵ جمله خوب و 7 جمله بد برای کودکان


با کودکان چگونه رفتارکنیم؟


۱) خـودت تـصـمـیم بگیر: کودک و دوستش در اتاق مشغول بازی هستند. سر و صدای آنها باعث اذیت و آزار شماست، بهتر است بگویید: "بچه ها تصمیم بگیرید یا بی سر و صدا بازی کنید، یا از اتاق خارج شوید." اگر بعد از ۵ دقیقه هنوز سر و صدا ادامه داشت، بگویید: "خوب می بینم تصمیم گرفتید که از اتاق بیرون بروید." این جمله، شما را از داشتن نقش منفی نجات می دهد، زیرا آنها می دانند این تصمیم آنها بوده که منجر به این نتیجه شده است. به این ترتیب کودک مسئول عمل خودش است.

 

۲) من تو را دوست دارم ولی این کار تو را نمی پسندم: اگر می خواهید لفظی را به کودک بیاموزید، کار خوب و بد را برایش مشخص کنید. به او بیاموزید ما کار خوب و کار بد داریم ، نه بچه خوب و بچه بد. هدف از وضع قوانین، آموزش رفتارهای مناسب است نه تنبیه کودک. اگر چه به رفتار ناپسند او اعتراض می کنید ولی محبت خود را به او قطع نمی کنید.

 

۳) از تو می خواهم مشکل مرا حل کنی: اگر کودک کاری را انجام می دهد که باعث رنجش شماست، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلا ً به او بگویید: "صدای بلند تلویزیون باعث می شود دچار سردرد شوم" و ازاو بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. در این صورت او که خود را دشمن شما نمی بیند خود را موظف می داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل آفرین باشد. اگر به رضایت خاطر شما اهمیت دهد، رفتار بد را خاتمه خواهد داد.

 

۴) احساس تو را درک می کنم: وقتی کودک عصبانی است جملاتی را به کار می برد تا دیگران را متوجه احساس خود کند. مثلا ً می گوید: "از تو متنفرم" یا "خیلی بدی." این تنها جملاتی است که همه ذهن او را پرکرده. شما می توانید به او کمک کنید تا جمله مناسب را به کار ببرد.

 

۵) "آیا دوستت چیزی گفته که واقعیت ندارد و تو عصبانی شده ای؟:" افراد متفاوت، نـیازهای متفاوتی دارند. اغلب کودکان در اعتراض به والدین می گویند: "عدالت را رعایت کنید و منصف باشید" و این جملات زمانی مطرح می شوند که کودک می خواهد وسیله خاصی برایش تهیه شود؛ صرفاً به این دلیل که برای برادرش تهیه شده است. باید به کودکان بیاموزیم "انصاف و عدالت این است که هر فرد، هر چه را نیاز دارد تهیه کند. اگر شما به عینک نیاز داری و خواهرت به کفش، هر کدام وسایل مورد نیاز خود را خریداری خواهید کرد و این است اجرای عدالت. گمان نمی کنم زمانی که خواهر شما به عفونت گوش مبتلاست و آنتی بیوتیک مصرف می کند لازم باشد شما هم آنتی بیوتیک مصرف کنی"!

 

 ۷ جمله ناخوشایند برای کودکان

 

۱) مناسب سن خودت رفتار کن! گاه والدین به رفتار کودک انتقاد می کنند، زیرا آن رفتار تأثیر بدی بر بزرگترها داشته است. در صورتی که رفتار کودک، نشان دهنده احساس درونی اوست و والدین وظیفه دارند احساس کودک را درک کنند. کودک ۶ ساله ای که نمی داند چه می خواهد و گریه می کند ، یا کودک ۴ساله ای که از محدود شدن در صندلی اتومبیل ناراحت است و گریه می کند ، هر دو متناسب سنشان عمل می کنند؛ اگر چه ما انتظار داریم رفتار آنها ما را آزار ندهد. به جای اینکه به کودک بگویید "مناسب سن خودت عمل کن" بگویید: "به نظر می رسد خیلی عصبانی هستی"، "می دانم وقتی چنین اتفاقی برایت افتاده بسیار ناراحت شده ای" این جملات به کودک آرامش می دهد و شرایط را قابل تحمل خواهد کرد.

 

۲) شوخی کردم: دست انداختن کودک اگر چه ظاهراً شرایط را شاد می کند ولی در واقع به شدت مخرب است. هنگامی که کودک عصبانی است، خندیدن به او باعث می شود احساس بدتری پیدا کند. شما به عنوان والدین کودک وظیفه دارید او را حمایت کنید نه اینکه باعث اذیت و آزار او شوید. اگر چنین منظوری ندارید هنگامی که کودک ناراحت است شاد نباشید.

 

۳) چـرا مـثـل ... نـیستی؟ با مقایسه کـودکـان، آنـهـا احـسـاس مـی کـنـنـد در مرتبه پایین تری قرار گرفته اند و این راه مناسبی برای وا داشتن آنها به فعالیت نیست. زمانی که کودک خود را پایین تر از دیگری احساس کند ، روحیه خود را می بازد و دست از فعالیت خواهد کشید. شما باید ضعف و قوت کودکان را بپذیرید و آنها را بر اصلاح رفتار خودشان تشویق کنید.

 

۴) ندو و گرنه می افتی! علی رغم تمام توجه شما به محافظت از کودک، به کار بردن این نوع جملات باعث می شود کودک بیفتد، زیرا به او القا می کنید منتظرید که او به زمین بخورد و این برای کودکی که تلاش می کند مستقل باشد بسیار مضر است. بهتر است در این موارد بگویید: "قبل از دویدن از محکم بودن بند کفش هایت مطمئن باش." در این صورت شما در مورد اشکال کفش صحبت کرده اید نه ناتوانی کودک.

 

۵) چی بهت گفتم؟ چرا سوالی را می پرسید که خودتان جواب را می دانید؟ انتظار دارید کودک چه پاسخی بدهد؟ وقتی می پرسید: لباست را کجا پرتاب کردی؟ لبخندی موذیانه می زند و می گذرد. اگر از رفتار او رنجیده اید بگویید: "من متاسفم که مجبورم برای بار سوم تکرار کنم که لباست را روی چوب لباسی آویزان کن."

 

۶) به تو قول می دهم که ... : به کودکان باید نه وعده داد و نه وعده از آنها گرفت. روابط ما با فرزندانمان باید بر اساس اعتماد و اطمینان باشد.

 

وقتی پدر و یا مادر برای تأیید گفته خود مجبور است وعده بدهد، یعنی دارد اقرار می کند که "وعده داده نشده اش" اعتبار ندارد و قابل اعتماد نیست. وعده ها باعث می شوند که توقعات غیرواقعی در کودکان به وجود بیاید. وقتی به کودک وعده داده می شودکه او رابه باغ وحش ببرند، او آن وعده را یک تعهد به حساب می آورد و فکر می کند که براساس این تعهد، در روز موعود نه باران خواهد بارید، نه اتومبیل عیب و ایرادی پیداخواهد کرد و نه خود او مریض خواهد شد.

 

 از طرفی نباید از کودکان وعده گرفت که درآینده رفتاری خوب داشته باشند یا رفتار بدشان را اصلاح کنند. وقتی کودک وعده ای ناخواسته می دهد، وعده ای که متعلق به خود او نیست، در واقع چکی بانکی می کشد که در آن بانک اصلاً حساب ندارد. ما نباید مشوق و محرک این قبیل اعمال فریب آمیز باشیم.

 

۷) آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم؟ پدر یا مادری که در استفاده از سخنان نیشدار و طعنه آمیز استعداد ذاتی دارد، خطر و تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک به حساب می آید. این پدر یا مادر جادوگری است که از واژه ها استفاده می کند و با بیان این واژه ها، مانعی در برابر ایجاد ارتباط موثر برقرار می کند و مانع از پدید آمدن رابطه ای مثبت بین پدرومادر با کودک می شود. " آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم ؟ مگر تو کری ؟ پس چرا گوشت به من نیست؟ ..."

 

 این پدرو مادرها شاید ندانند که سخنان طعنه آمیز و کنایه دار جملاتی هستند که برخوردی متقابل طلب می کنند. این پدر و یا مادر آگاه نیست که با این اظهار نظرهای توهین آمیز، کودک را تحریک کرده و ذهن او را از نقشه های خیالی انتقام، پر می سازد ودر نتیجه باعث مسدود شدن راه ارتباطی بین خود او و کودکش می شود.


معنی گریه‌های کودک خود را درک کنید!!!

راستش تا حالا هیچیک از کالاهایی که از طریق اینترنتی خریداری کرده ام متناسب با نیاز و تبلیغاتی که روی کالا شده بوده نبوده با این حال فقط قصد معرفی یک محصول را دارم که خیلی می تواند برای پدر و مادرها مفید باشد البته اگر تبلیغاتی که روی این سی دی شده حقیقت داشته باشد.

مستند زبان کودک دانستن

محصول سال 2008 کانادا و آمریکا 

گریه زبان نوزاد است چگونه می‌توان فهمید که کودک چه می‌گوید و گریه اش چه معنایی دارد. موضوع این مستند جذاب و دیدنی تلاش یک پرستار کودک برای شناسایی انواع آوا و گریه های نوزادان را به تصویر می کشد مخاطب پس از تماشای این اثر می تواند بر اساس صدای گریه و و اکنشهای نوزاد نیاز او به خواب غذا و یا نظافت و مانند آن را تشخیص دهد. 

قیمت 13 هزار تومان

تلفن سفارش: 09153002382

شخصا این سی دی را ندیدم و قضاوتی ندارم ولی اگر کسی آن را تهیه کرد حتما نظرش را در خصوص کم و کیف محتوی این سی دی درج کند تا برای دیگران راهنما باشد

لینک مطلب در اینترنت

سنجش آمادگی برای پدر و مادر شدن

تجاربی برای پدر و مادر شدن

هفت ماهی است که عنوان پدر نیز به دیگر عناوینم اضافه شده، راستش هیچوقت تصور نمی‌کردم بچه‌داری اینقدر مسائل به دنبال داشته باشد. از زمانی که از بارداری همسرم مطلع شدم تا امروز که 7 ماه از تولدش می‌گذرد، هنوز زندگیم دچار تلاطم‌هایی است که باید آن را پذیرفت و شاید آن دیگر بخشی از زندگیمان شده باشد. جنسیت، اسم و این که نوزاد چند روزه است، در کنار بیخوابی شاید اولین مسائلی است که غالب مادران و پدران به دنبال دانستن آن هستند. بعد از آن هم انتخاب دکتر متخصص و آگاهی از سلامتی نوزاد و بعد هم خرید سیسمونی. شاید مهمتر از همه اینها ایجاد آمادگی برای پذیرفتن تغییرات بعد از بارداری و بچه‌داری است. اضافه وزن مادر و تغییر جسم، نوع رفتار نوزاد در شکم، ممنوعیت ارتباط جنسی نخستین تغییراتی است که باید با آن کنار آمد.

به نظرم اولین مساله آمادگی روحی زوجین در پذیرفتن و کنار آمدن با مسائل باشد، مطلب ذیل سوالاتی را مطرح می‌سازد که برای افرادی که تصمیم دارند پدر و مادر شوند اهمیت دارد.

اين سوالات مي توانند درك شما را در مورد آنچه براي بچه دار شدن بدان نياز داريد، همچنين در مورد مهارتهاي لازم براي موفق شدن در اين امر، افزايش دهد. سعي كنيد پاسخ خود را براي هر كدام از اين سوالات بنويسيد. توجه داشته باشيد كه دقت در مورد هر كدام از اين سوالات، مي تواند به شما كمك كند تا اطلاعات شگفت آوري در مورد خودتان به دست آوريد. يك بررسي واقع بينانه از خودتان و جايگاهتان در زندگي را داشته باشيد. پيش فرضهاي احتمالا غلط يا به درد نخور خود را دور بيندازيد. اگر مي خواهيد بچه دار شويد، تغييراتي را كه مي تواند شما را براي اين امر آماده كند، شناسايي كنيد. شايد و حتما براي برخي از اين سوالات جواب دقيقي در يك خط وجود ندارد. اما از اينكه زماني را با همسرتان يا به تنهايي براي فكر كردن به اين موارد اختصاص دهيد، طفره نرويد. بعد مي توانيد با هم در هر مورد صحبت كنيد و از نقطه نظرات يكديگر آگاه شويد. شايد در برخي از موارد حتي نقطه نظر خودتان هم برايتان غريب به نظر آيد. 

در مورد انتظارات شما

آيا شما زماني را به گذراندن با كودكان اختصاص مي دهيد؟ آيا از اين كار لذت مي بريد؟ اينكه پاسخ شما به اين سوالات مثبت يا منفي باشد، به هيچ وجه نمي تواند مشخص كند كه ارتباط شما با كودك خودتان چگونه خواهد بود؛ اما اگر كمي درباره اين سوالات فكر كنيد، مي توانيد به برخي از فرضيات يا رفتارهاي خود در قبال زندگي با بچه ها، پي ببريد. شما با كودكان در كدامين گروه سني، احساس راحتي بيشتري مي كنيد؟ به سمت كدام گروه سني از كودكان جذب مي شويد؟ اگر با يك گروه سني خاص از كودكان راحت نيستيد، اين امر ممكن است بيانگر مشكلاتي در كودكي خود شما باشد كه بايد حل شوند. همچنين، توجه به اين سوالات مي تواند يك تست واقع بينانه بسيار خوب باشد: اگر بچه دار شويد، براي هميشه يك پدر يا مادر شده ايد و نمي توانيد از بچه ها فقط در آن سنيني كه "ناز و بامزه" هستند، نگهداري كنيد!  


نظر شما در مورد مسووليتها و تعهدات والدين چيست؟

اين سوال به شما كمك مي كند تا لازمه هاي پدر يا مادر بودن را شناخته و مشخص كنيد كه آيا مي توانيد با اين موارد كنار بياييد يا خير؟ چگونه با استرس كنار مي آييد؟ آيا چيزي هست كه دوست داشته باشيد كودك شما شاهد آن باشد؟ چگونه اين روش كنار آمدن با استرس را فرا گرفته ايد؟ يك تحقيق نشان مي دهد كه ميزان استرس شما مي تواند بر كودكان و همچنين توانايي شما در ايفاي نقش خود به عنوان پدر يا مادر، اثر بگذارد. اگر احساس مي كنيد كه نمي توانيد استرس خود را به خوبي مديريت كنيد، اكنون زمان مناسب براي ياد گرفتن تكنيك ها و مكانيسمهاي مناسب جهت كنار آمدن با استرس، فرا رسيده است. 

آرزوهاي شما در مورد پدر يا مادر شدن چيست؟

اگر به آرزوهاي خود نرسيد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ دقت كنيد كه اگر بچه دار شويد، غير از در آغوش گرفتن كودك يا خنديدن با او، وظايف بسيار زياد و شايد خسته كننده ديگري نيز هست كه بر عهده شما قرار مي گيرد. زمانهاي سخت و نااميد كننده هم وجود دارند و البته كودكان شما نيز ممكن است دقيقا همان چيزي كه شما انتظار داريد، از آب در نيايند.  

از چه چيزهايي مي ترسيد؟ از چه مواردي نگران هستيد؟ اگر يكي از اين موارد واقعا در زندگي شما رخ بدهد، چه اتفاقي براي شما و كودكتان خواهد افتاد؟

شما نمي توانيد نگرانيهاي خود را پيشاپيش حل كنيد. برخي از جنبه هاي بچه دار شدن، نگران كننده هستند. در واقع، كاري كه شما مي خواهيد انجام دهيد، مسووليت زيادي را بر عهده شما قرار خواهد داد. اما توجه به اين موارد در اين زمان، مي تواند به شما كمك كند تا آنها را مطرح كرده و مورد بررسي قرار دهيد. 


تا چه حد مي خواهيد مشابه با پدر و مادر خودتان رفتار كنيد؟ اگر مي خواهيد متفاوت باشيد، چقدر و چرا؟

والدين ما، بهترين الگوهايي هستند كه براي تربيت و بزرگ كردن كودك، پيش روي خود داريم. برخي از تجربه ها يا درسهاي آنها مثبت بوده و برخي ديگر منفي بوده اند. دوراني را كه با والدين خود زندگي مي كرده ايد بررسي كنيد و ببينيد كه از موفقيتها يا شكستهاي آنها چه درسهايي مي توانيد بگيريد.  


به عنوان يك كودك، نظرتان در مورد پدر و مادر خوب چه بود؟ چه كساني را "والدين خوب" مي دانستيد؟

اين نيز يك سوال ديگر است كه مي تواند به شما كمك كند تا انتظارات خود را از والدين، مورد بررسي قرار دهيد و پيش فرضهايي را كه ممكن است مناسب يا مفيد نباشند، دور بريزيد. 


تاريخچه خانوادگي شما

اين سوالات به شما كمك خواهند كرد تا احساسات سركوب شده اي را كه بر فرآيند تصميم گيري شما تاثير مي گذارند، شناسايي كنيد. در اغلب موارد، مشكلات حل نشده يا احتمالا شناخته نشده اي كه ناشي از شكستهاي اوائل زندگي هستند، سدي در براي تصميم هاي بزرگ خواهند بود. يكي از اين تصميم هاي بزرگ مي تواند تصميم براي بچه دار شدن باشد. 


از چه چيزي از دوران كودكي لذت مي برده ايد؟ از چه چيز يا چيزهايي لذت نمي برده ايد؟

اگر در تصميم گيري براي بچه دار شدن با مشكل مواجه هستيد، اين مورد ممكن است به يكي از مشكلات حل نشده دوران كودكي خودتان بازگردد. 


از كدام رفتارها يا عملكردهاي والدين خود، بسيار راضي و خوشنود بوده ايد؟ كدام كارهاي آنها به نظر شما چندان خوب نبوده است؟

درباره مواردي از دوران كودكي خود كه مي خواهيد همانها را تقليد كنيد يا مواردي كه مايل به تغيير دادن آنها هستيد، فكر كنيد. 


آيا يكي از والدين (يا يكي ديگر از اعضاي خانواده) در دوران كودكي شما به بيماري سخت يا كشنده اي مبتلا بوده است؟ آيا اين مشكل، شما را شديدا تحت تاثير قرار داده است؟

مشكلات حل نشده دوران كودكي، سدي در براي تصميم هاي بزرگ مي باشند. يكي از اين تصميم هاي بزرگ مي تواند تصميم براي بچه دار شدن باشد. 


ارزشهاي شما

اين سوالات به شما كمك خواهند كرد تا گرايشها و ارزشهايي را كه به پدر يا مادر بودن مربوط مي دانيد، مشخص كنيد. همچنين اين سوالات به شما كمك خواهند كرد تا تفاوتهاي (احتمالي) بين خود و همسرتان را شناسايي كنيد. 

دوست داريد از كدام مواردي كه از والدينتان ياد گرفته ايد، صرف نظر كنيد؟ كدام موارد را دوست داريد حفظ كنيد؟

درباره مواردي كه فكر مي كنيد براي ايفاي نقش به عنوان پدر يا مادر اهميت دارند، تمركز كرده و پيرامون آنها صحبت كنيد. 


ترجيحات شما براي كودكانتان، چه مواردي هستند؟ به عنوان مثال، آيا دوست داريد كه آنها تحصيلات دانشگاهي داشته باشند؟ دوست داريد چه ارزشهايي را به آنها القا كنيد؟

همه ما، به همراه مجموعه اي از ارزشها (ارزشهايي كه عموما ناگفته هستند) به استقبال بچه دار شدن مي رويم. اين سوال به شما كمك مي كند تا آرزوها و روياهايي را كه براي كودك خود داريد، مشخص و روشن سازيد. 

در مورد تربيت كودكان، چه فكر مي كنيد؟

شما مي توانيد پاسخ خود را براي اين سوال بنويسيد، از همسرتان نيز بخواهيد تا اين كار را انجام دهد و سپس پاسخهاي خود را با يكديگر مقايسه كنيد. اين مورد، يكي از مواردي است كه پدر و مادرها معمولا بر سر آن با يكديگر اختلاف نظر دارند. البته بايد بدانيد كه حتي اگر اكنون هم در باره اين موارد با يكديگر صحبت كنيد، مانع از بروز اختلاف در آينده نخواهد شد؛ اما اين كار (صحبت درباره نحوه تربيت كودك) فرصتي را براي تعيين برخي حدود و همچنين تعيين نسبي آنچه مي خواهيد انجام دهيد، فراهم مي كند.


زندگي شما و تغييراتي كه ممكن است در آن رخ دهد

پاسخ دادن به اين سوالات، موجب مي شود كه درك مناسبي از واقعيتهاي عملي وضعيت زندگي خود به دست آوريد. شما بايد اين واقعيتها يا شايد در برخي موارد، محدوديتها را پيش از اقدام براي بچه دار شدن، در نظر بگيريد.

  با افرادي كه تصميم گرفته اند بچه دار نشوند، همين طور با افرادي كه تصميم گرفته اند بچه دار شوند، صحبت كنيد. حرفهايي كه آنها مي زنند، چه تاثيري بر شما مي گذارد؟

درباره صبحتهاي آنها، چه احساسي داريد؟ البته ما توصيه نمي كنيم كه بر مبناي حرفهاي ديگران تصميم بگيريد، اما گوش دادن به صحبتهاي دوستان و آشنايان در مورد انتخاب شان، مي تواند مسائل جديدي را براي شما مطرح كند كه شايد تاكنون متوجه آنها نبوديد يا اصلا به آن فكر نمي كرديد. شايد ذهنيت ناگفته اي در شما وجود داشته كه با شنيدن آن از زبان ديگري بهتر بتوانيد آنرا پردازش كنيد.


 تا چه حد از كمك و پشتيباني ديگران برخوردار هستيد؟

بديهي است كه براي بزرگ كردن و تربيت كودك خود به كمك تعداد زيادي از افراد نياز نداريد، اما اگر چند نفر را در اطراف خود داشته باشيد كه در مواقع ضروري بتوانيد به آنها تكيه كنيد، براي شما بسيار مفيد خواهد بود. بزرگ كردن كودكان به تنهايي و بدون كمك ديگران، بسيار دشوار خواهد بود. آيا همسر، اعضاي خانواده يا دوستاني در نزديكي خود داريد كه بتوانيد روي كمك آنها حساب كنيد؟ كمكهاي آنها، پيش نيازي براي بچه دار شدن محسوب نمي شود، اما مي تواند يك مكمل بسيار مناسب و مهم باشد.


از اوقات فراغت خود، چه استفاده اي مي كنيد؟ اگر اصلا اوقات فراغت نداشته باشيد، چه كار خواهيد كرد؟

اين مورد، يكي از واقعيتهايي است كه پس از بچه دار شدن در عمل با آن مواجه خواهيد شد. شما پس از بچه دار شدن نمي توانيد هر كاري را كه دوست داريد، در هر وقتي كه دوست داريد (مانند دوران پيش از حاملگي) انجام دهيد؛ بلكه بايد اثرات آن را بر كودكان خود نيز در نظر بگيريد. آنها بايد اولويت اول شما باشند و اينگونه هم خواهند بود. آيا براي اين مورد آمادگي داريد؟


  فكر مي كنيد زندگي شما با چه تغييراتي مواجه خواهد شد؟

روشن است: تغييراتي در زندگي شما رخ خواهد داد كه بازگشت پذير نخواهد بود. اكثر والدين مي گويند كه اين تغييرات مثبت بوده اند، اما ميزان تاثير بچه دار شدن بر وقت، انرژي، آرزوها و تمايلات شما، بسيار شديد خواهد بود. زماني را به فكر كردن در مورد زندگي جديدي كه مي خواهيد تجربه كنيد، اختصاص دهيد. 

تفاوت دو نسل


کودکان چقدر می‌خوابند

بچه هم بچه‌های قدیم!!!


وقتی برای زایمان همسرم شمارش معکوس را شروع کرده بودم تصورم این بود که دیگر  شب بیداری و کم خوابی رو به پایان است و زندگی دوباره در مسیر عادی شدن در حال حرکت است. اما چقدر در اشتباه بودیم.

شنیده بودم چند هفته اول تولد، بچه‌ها خوابند مگر آن که گرسنه شده باشند. مخصوصا وقتی پدر و مادران نیز چنین خاطراتی را نقل می‌کردند اما مثل این که نسل بچه‌ها نیز تغییر کرده است، صحبت از این نیست که شبها بیدارند یا روزها. صحبت از این است که بچه‌های امروز اصلا خواب ندارند.

هنوز چشمهایت روی هم نیفتاده که باید برخیزی و چقدر وقتی چرتت با صدای گریه پاره می‌شود، گیج هستی و شاید در ذهنت می‌گذرد که ای کاش..


حال براستی کودکان چقدر باید بخوابند؟

«اين بچه که 17-18ساعت از روز را خواب است؛ ببريدش دکتر! شايد مريض باشد.» اين حرف را اگر درباره يک کودک 3ساله بگوييد، بيراه نگفته‌ايد اما اگر چنين حرفي را درباره يک نوزاد به زبان بياوريد،‌ حرف‌تان کاملا اشتباه است؛ چون نوزادان طبيعي به 15 تا 18 ساعت خواب روزانه احتياج دارند. براي اين‌که با استانداردهاي خواب کودکان آشنا شويد، قبل از هر چيزي بايد بدانيد که نياز طبيعي کودکان به خواب روزانه در سنين مختلف چقدر است...


از تولد تا 1 ماهگي

نوزادان معمولا 15 تا 18 ساعت در روز مي‌خوابند، اما فقط در يک دوره کوتاه 2 تا 4 هفته‌اي. نوزادان نارس بيشتر مي‌خوابند و نوزاداني که قولنج مي‌کنند کمتر. از آنجا که نوازادان هنوز ساعت زيستي داخلي ندارند، الگوهاي خواب‌شان با چرخه روز و شب هماهنگ نيست. در حقيقت آنها اصلا از الگوي خواب خاصي پيروي نمي‌کنند.


از 1 تا 4 ماهگي

در 6 هفتگي نوزاد شروع به هماهنگ کردن ساعت زيستي بدن خود مي‌کند و شما پيدايش الگوهاي منظم خواب را در او خواهيد ديد. در اين زمان، کودک چند بار در شبانه روز و هر بار بين 4 تا 6 ساعت مي‌خوابد و کم‌کم سردرگمي ‌بين روز و شب پايان مي‌پذيرد.


از 4 تا 12 ماهگي

در حالي که ميزان خواب بهينه در اين سن 15 ساعت در شبانه روز است، بيشتر نوزادان تا 11 ماهگي فقط در حدود 12 ساعت در روز مي‌خوابند. ايجاد يک الگوي خواب مناسب براي کودک، در اين زمان، بايد از هدف‌هاي اصلي پدر و مادرها باشد. هر قدر که نوزاد بزرگ‌تر مي‌شود، اجتماعي‌‌تر خواهد شد و الگوي خوابش نيز به بزرگسالان شبيه‌تر مي‌شود. نوزادان معمولا در طول روز 3 بار چرت مي‌زنند که اين تعداد در 6 ماهگي به 2 بار در روز کاهش مي‌يابد. در اين سن يا کمي زودتر، کودک مي‌تواند تمام طول شب را بخوابد. ايجاد الگوي زماني مناسب براي چرت زدن کودک را بايد به زماني که ساعت زيستي او کامل شده موکول کنيد. چرت صبحگاهي کودک معمولا در ساعت 9 صبح است و يک ساعت طول مي‌کشد. چرت بعد از ظهر او بين ساعت 12 تا 2 بعدازظهر است و يک تا دو ساعت طول مي‌کشد و آخرين چرت او بين ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر است.


از 1 تا 3 سالگي

در يک سالگي و بين 18 تا 21 ماهگي کودک ديگر صبح‌ها چرت نمي‌زند و فقط يک بار در طول روز مي‌خوابد. کودکان نو پا به 14 ساعت خواب در شبانه ‌روز نياز دارند، اما معمولا فقط نزديک به 10 ساعت مي‌خوابند. بيشتر کودکان هنوز در 21 تا 36 ماهگي به خواب نيمروز نياز دارند که مدت آن بين 1 تا 5/3 ساعت تغيير مي‌کند. آنها معمولا بين ساعت 7 تا 9 شب به تخت مي‌روند و بين ساعت 6 تا 8 صبح بيدار مي‌شوند.


از 3 تا 6 سالگي

کودکان در اين سن هم، بين ساعت 7 تا 9 شب به تخت مي‌روند و بين ساعت 6 تا 8 صبح بيدار مي‌شوند. در 3 سالگي هنوز بيشتر کودکان در نيمروز استراحت مي‌کنند، در حالي که در 5 سالگي کمتر اين کار را انجام مي‌دهند و خواب نيمروزي کوتاه‌تر مي‌شود. معمولا کودک بعد از 3 سالگي نبايد هنوز دچار بي‌نظمي ‌در خواب باشد.


7 تا 12 سالگي

در اين سن با افزايش روابط اجتماعي، مدرسه و فعاليت‌هاي خانوادگي، ساعت خواب شبانه کودک ديرتر مي‌شود، اما هنوز هم برخي کودکان در اين سن ساعت 9 شب مي‌خوابند. اما بيشتر آنها بين ساعت 7:30 تا 10 شب به رخت‌خواب مي‌روند. اگر چه کودکان در اين سن به 9 تا 12 ساعت خواب شبانه روز نياز دارند، ميانگين خواب آنها فقط 9 ساعت است.


مهارتهای کودکان

10 مهارتی که باید به کودک آموخت

برای هوشیار کردن کودکان بهترین راه این است که خطراتی را که در کمین آنهاست را با زبانی قابل فهم توضیح داد.

آموختن روش‌های محافظت از خود، شاید مهم‌ترین کاری باشد که والدین برای فرزندان‌شان انجام می‌دهند؛ حتی مهم‌تر از فراهم کردن خورد و خوراک و پوشاک مناسب.

البته همین‌ مهم‌ترین وظیفه، سخت‌ترین هم هست؛ چون اگر قرار باشد همه خطرات پیرامون کودک را به او توضیح بدهید، این کار آثار روانی نامطلوبی به جا می‌گذارد. در واقع کودک دیگر به هیچ چیز و هیچ کس اعتماد نخواهد داشت و یک احساس اضطراب و ترس همیشگی، با او همراه خواهد بود.

اما اگر از گفتن این خطرات صرف‌نظر کنید، باز هم این کارتان عواقب خاص خودش را خواهد داشت. به گفته کارشناسان، در چنین مواردی باید خیلی حساب شده و منطقی با بچه‌ها صحبت کرد. بهترین راه این است که خطراتی را که در کمین بچه‌هاست با زبانی قابل فهم برای آنها توضیح داد و بلافاصله روش‌های پیشگیری از این خطرات را هم به آنها آموزش داد.

هیچ‌ گاه نباید برای هوشیار کردن کودکان قصه‌های ترسناک برای آنها تعریف کرد چون این داستان‌ها بچه‌ها را در وحشت و اضطراب رها می‌کند و هیچ راه‌حلی به آنها یاد نمی‌دهد. در این خصوص می‌توان به 10 مهارت مهمی که پدران و مادران وظیفه دارند به فرزند خود آموزش بدهند، اشاره کرد.

1.احساس امنیت

باید به فرزند خود بیاموزید که هر انسانی حق و حقوقی دارد؛ از جمله حق نفس کشیدن، حق زنده ماندن و بسیاری حقوق دیگر. کودک باید بداند که حق امن ماندن و امنیت داشتن جزو حقوق طبیعی اوست و دیگران وظیفه دارند این حق او را به رسمیت بشناسند و رعایت کنند.

2.محافظت از بدن خود

3.کمک گرفتن از دیگران در برابر باج‌گیرها

افرادی که از بچه‌ها باج‌گیری می‌کنند از لحاظ روانی افرادی ترسو هستند که در برابر جمع هراسان می‌شوند و پا به فرار می‌گذارند. باید به کودک خود آموزش دهید که در چنین مواردی از دوستان نزدیک خود کمک بگیرد و حتما مساله را با مسوولان مدرسه یا با پدر و مادر در میان بگذارد. البته حتما به کودک بگویید در مواردی که باج‌گیرها برای او تهدید جانی داشتند مقاومت نکند. گاهی بچه‌ها از ترس اینکه به خاطر از دست دادن وسایل‌شان توسط والدین خود تنبیه شوند، به هیچ عنوان تسلیم نمی‌شوند و این بسیار خطرناک است.

4.گفتن حقیقت

5.مورد قبول قرارگرفتن

اگر فرزند شما مساله‌ای را که او را آزار می‌دهد یا باعث اضطراب او می‌شود برای شما تعریف کرد حتی اگر خیلی هم پیش‌پا افتاده بود هیچ‌گاه به او نخندید یا واکنشی نشان ندهید که او احساس حماقت کند چون این کار شما باعث می‌شود کودک کم‌کم مشکلات خود را بروزندهد و اگر زمانی مورد آزار و اذیت واقعی هم قرار گرفت با شما مشورت نکند.

6.رازدار نبودن

همیشه برنامه‌های تلویزیونی بچه‌ها یا حتی خود والدین، کودکان را به رازدار بودن تشویق می‌کنند و به کودکان می‌آموزند این رازداری باعث اعتماد دیگران به آنها می‌شود اما باید به فرزندان خود تاکید کنید که هیچ رازی نباید بین آنها و افراد بزرگ‌تر دور از چشم والدین وجود داشته باشد چون اکثر افرادی که کودک آزاری می‌کنند، به کودک می‌گویند بوسیدن یا تماس بدنی بین ما، رازی است که غیر از ما دو نفر کسی نباید آن را بفهمد.

7.مهارت " نه " گفتن

برخی والدین به فرزندان خود می‌آموزندکه همیشه باید به حرف بزرگ‌ترها گوش کرد و همیشه حق با بزرگ‌ترهاست اما در واقع، این آموزش کاملا غلط است و کودک باید یاد بگیرد که گاهی هم به خواسته‌های دیگران «نه» بگوید چون در غیر این صورت کودک خود را تسلیم هر نوع خواسته‌ بیمارگونه و آزاردهنده‌ای خواهد کرد.

8.مخالفت با تماس بدنی    9.صحبت نکردن با غریبه‌ها     10.قانون‌شکنی

ادامه مطلب را بخوانید


ادامه نوشته

در باب شیردادن

 

روشهاي شير دادن به کودک

مادر تهراني : کامي بيا مي مي

مادر عرب : حسون تعال پستون

مادر لره : گرگعلي بيا گيته بخور

مادر ترک : يتيم گالاسان گل زهرماريني ايچ

مادر شمالي : بشو پستونو بليس عمو هم ببينه


بچه ننه

چرا میگن بچه ننه، نمیگن بجه بابا


مامان، بعله، من مي‌خوام به دنيا بيام، باشه

مامان، بعله، من شير مي‌خوام، باشه

مامان، بعله، من جيش دارم، خب


مامان، بعله، من سوپ خرچنگ مي‌خوام، چشم

مامان، بعله، من ازون لباس خلبانيا مي‌خوام، باشه

مامان، بعله، من بوس مي‌خوام، قربونت بشم


مامان، جونم، من شوکولات آناناسي مي‌خوام، باشه

مامان، بعله، من دوست مي‌خوام، خب

مامان، بعله، من يه خط موبايل مي‌خوام با گوشي سوني، چشم


مامان، بعله، من يه مهموني باحال مي‌خوام، باشه عزيزم

مامان، بعله، من زن مي‌خوام، باشه عزيز دلم

مامان، بعله، من ديگه زن نمي‌خوام، اوا ... باشه


مامان، بعله، من کوفته تبريزي مي‌خوام، چشم

مامان، بعله، من بغل مي‌خوام، بيا عزيزم

مامان، بعله، مامان، بعله، مامان، جونم؟ مامان حالت خوبه؟ آره

مامان، چي مي‌خواي عزيزم، تو رو مي خوام.

 

بابا، بعله من مي‌خوام به دنيا بيام، به من چه بچه، به مامانت بگو

بابا، هان، من شير مي‌خوام، لا اله الا الله

بابا، چته، من ازون ماشين کوکي‌هاي قرمز مي‌خوام، بشین بچه


بابا، اههههه، من پول مي‌خوام، چي ؟؟؟؟ !!!

بابا، اوهوم، منو مي‌بري پارک؟ من ماشينمو نمي‌برم تو پارک، تو رو ببرم؟

بابا، هان، من زن مي‌خوام، اي بچه پررو ... دهنت بو شير ميده هنوز.


بابا، من جيش دارم، پوففف

بابا، درد، من زن نمي‌خوام، به درک

بابا، بلا، تقصير تو بود که من به دنيا اومدم يا مامان؟ تقصير عمه‌ات


بابا، زهرمار، من يه اتاق شخصي مي‌خوام. بشين سر جات بچه

بابا، مرض، منو دوس داري، ها ؟ بابا، بابا، خررر پفففف بابا، خفه

بابا، ديگه چته؟ من مامانمو مي‌خوام، از اول همينو بگو ... جونت در بياد.


ماجرای لپ لپ به زبانی دیگر




دلخوشی نوجوانان


دختر مغناطیسی در قزوین



عكسهايي از دختر 8 ساله‌ای که وسایلی از قبیل سکه، قاشق و بشقاب بدون استفاده از هیچ ماده چسبنده ای به صورتش می چسبد. هانیه سعیدی مقدم دختر 8 ساله‌ای که چند ماهی است وسایلی از قبیل سکه، قاشق و بشقاب بدون استفاده از هیچ ماده چسبنده ای به صورتش می چسبد.  هنوز علت چسبندگی اشیاء مذکور به صورت این دختر متولد قزوین مشخص نشده است.

منبع: حقیقت نیوز

ادامه نوشته

بعد از چله دوباره می آیم

تا چند روز دیگر چله فرزندم هم تمام می‌شود و شاید بتوانم بگویم چهل روز ننوشتم و شاید به عبارتی فرصتی بود برای خودم که هم از نزدیک درگیر ماجراهای بچه داری شوم و هم این که کمی از فضای بلاگ دور باشم ببینم هنوز هم انگیزه ای برای نبشتن در این حوزه دارم یا نه که دیدم هنوز هم علاقه درونی هست پس باز هم خواهم نبشت البته بعداز چله.

در عالم پدری

به مناسبت تولد فرزندم صدرا

سلام

همین دیروز بود که جمعی بر آن شدیم که وبلاگی در حوزه کودکان تهیه کنیم، همین دیروز بود که به مهدکودکی رفتیم و تلاش داشتیم با کودکان ارتباط برقرار کنیم، از آن دیروز تا امروز بیش از دو سال گذشت، یادش به خیر

در این مدت گاهی وقتها خودم را جای کودکان گذاشتم، گاهی وقتها دغدغه والدین را داشتم، گاهی وقتها از آشتی دو نسل نبشتم و گاهی از تضادها و باورهای آشتی ناپذیر دو نسل.

امروز اما صورت مساله کمی تفاوت کرده، به عبارت دیگر اگر تا دیروز خود را بیرون از جریان کودک و و الد می دانستم حالا خودم درگیر داستان شده ام، بزنم به تخته من هم پدر شدم.

17 بهمن 88 قطعا برایم خاطره آمیز خواهد ماند. بعد از نه ماه صبر و تحمل برخی محدودیتها، امروز همه شاد بودیم،حالا نمی دانم باز هم می توانم فراتر از یک پدر مسائل کودکان را ببینم یا این که نه من هم محصور در عالم پدری خواهم شد.


مدرسه طبیعی


درس‌هایی که در مدارس یاد داده نمی‌شوند


  15 درس زندگی که در هیچ مدرسه‌ای یاد نمی‌دهند!!!!


همگی ما همزمان با تحصیل در مدارس، درسهایی از زندگی نیز می آموزیم که هردوی آنها مهم است . مشکل اصلی این است که زندگی قبل از ما هم جریان داشته و ما را هم مانند دیگران در مسیرش با خود می برد و این در حالی است که ما تازه در ابتدای یادگیری و کسب معلومات لازم برای زندگی هستیم و تنها امیدواریم که روزی به همه ی جوانب دست پیدا کنیم ، پس بطور منطقی دانش ما همیشه عقب تر از زندگی است. در اینجا به درسهایی از زندگی اشاره کرده ایم که براحتی می توانید از آنها بهره بگیرید :

 1- طبق گفته ی Richard Carlson " چیزهای بی ارزش را نچشید " ، این بدان معنی است که خیلی از مردم خود را درگیر استرس و به انجام رساندن کارهای بی ارزش می کنند که در نهایت در مقابل اهداف اصلی زندگی ، هیچ ارزشی ندارند .وقتی آنقدر خود را درگیر این مسائل کوچک می کنیم دیگر جایی برای نیل به آرزوهایمان باقی نگذاشته ایم و از لحظات خود هیچ لذتی نمی بریم.

 2- "زندگی غیر قابل پیش‌بینی است " و ممکن است هر لحظه شما را در شیب و فراز قرار دهد ". فقط بگویید "هرگز" و بعد ببینید چه اتفاقی می افتد . برای مقابله با گره هایی که زندگی در مسیر شما قرار داده است  تنها با ذهنی باز و خوش بین ، به آنها خوش آمد بگویید !!

 3- خسته کننده ترین واژه در هر زبان " من " است . بله تصور این است که تکرار این کلمه اعتماد به نفس را بالا می برد. ولی خوب! بیشتر وقتها همه ی آن چیزیی که در مورد خود با تکرار " من " توضیح و تعریف می کنید، واقعیت ندارد! اینکه یک نفر دائما" از خود و فضایل خود تمجید و تفسیر کند ، بسیار خسته کننده و یکنواخت است . این حالت "خود محوری " است نه "اعتماد به نفس "

 4- انسانیت مهم تر از مادیات است اهمیت روابط اجتماعی بسیار مهم تر از درجات مادی است که هر کدام از ما در مسیر آرزوها به آنها می رسیم. بدون محبت و عشق و حمایت خانواده و دوستان در زندگی ، موفقیت های مادی ، خیلی لذت بخش نخواهد بود. با ایجاد تعادل در ملاک های برتری و ارزش های خود ، از ثبات زندگی بیشتری بهره خواهید برد.

 5- به غیر از خودتان ، هیچ کس دیگر نمی تواند شما را راضی کند ! رضایت و راحتی ذهن شما تنها به عهده خودتان است ! بله ، روابط اجتماعی ، زندگیمان را پر بار تر می کند ، اما خوب ، شاید این روابط به تنهایی باعث شادکامی و رضایت شما نشود.

 6- درجه ی کمال و شخصیت کمالات برای هر شخص زیباست . کلام و اعمال نیک ، به دنبال خود ، اعتماد و اطمینان دوستان را در پی دارد . برای رسیدن به این درجه ، تلاش کنید.

 7- بیاموزید که خود ، دیگران و حتی دشمنان خود را ببخشید. انسان جایز الخطاست ، همه ما اشتباه میکنیم ، ولی با کینه توزی و یادآوری صدمات گذشته ، تنها این خودمان هستیم که از زندگی لذت نمی بریم نه دیگران !!

8- "خنده" داروی هر "درد" است . با خوشرویی و تبسم ، دردهای خود را درمان کنید.

 9- تغذیه خوب ، استراحت ، ورزش و هوای تازه ، را فراموش نکنید. سلامتی خود را دست کم نگیرید . با رعایت این نکات ، از وضعیت جسمی ایده آل خود ، لذت ببرید.

10- اراده ای مصمم ، شما را به هر چیزی که می خواهید ، می رساند . هرگز تسلیم نشوید و به دنبال رسیدن به آرزوها و اهداف خود تلاش کنید.

11- تلویزیون ، ذهن ما را بیشتر از هر چیزی نابود میکند! از تلویزیون کناره گیری کنید و با ورزش ، مطالعه و یادگیری ، ذهن خود را فعال کنید.

 12- شکست را بپذیرید . هر کسی در زندگی ممکن است بارها و بارها شکست بخورد. شکست آموزنده است . به ما یاد می دهد که چطور متواضع باشیم و راه درست تری را برای جبران آن انتخاب کنیم . توماس ادیسون با شکستهای متمادی توانست به هدف خود برسد ، او می گفت :" من شکست نخوردم ، تنها ده ها هزار راه را امتحان کردم که برایم مفید نبود ! و به نتیجه نرسید !"

 13- از اشتباهات دیگران درس عبرت بگیرید . یکی از بودائیات پیر چنین می گوید :" یک مرد دانا کسی است که از اشتباهات خود درسی نیک بیاموزد و اما داناتر کسی است که از اشتباهات دیگران درس عبرت بگیرد".

 14- از محبت به دیگران دریغ نکنید. زندگی کوتاه است و پایان آن نامعلوم . پس سعی کنید محبت کنید تا محبت ببینید.

 15- آنچنان زندگی کنید که گویی روز آخر عمرتان است !! همواره سعی کنید بهترین و مهربان ترین همسر ، رفیق و حتی مهربانترین و بهترین رئیس باشید ، تا زمان وداع با این دنیا به دنیایی زیباتر دست یابیم

دکتربازی

دکتر بازی

و یا به عبارتی بازی سکس دوران کودکی

از روی نوع و نحوه بازی تاحدی می توان بچه را شناخت حتی می توان کودک را علاقه مند به کار پزشکی کرد البته برخی بازها ممکن است والدین را نگران کند بویژه وقتی برخی اعضای بدن که در عرف جامعه روی آن حساسیت وجود دارد. با این حال باید باور داشت که در این سن همه چیز برای کودک جنبه کنجکاوی و شناخت دارد و هیچ معنای خاصی ندارد مگر وقتی نشانه‌های دیگر نیز بروز کند

 

دکتر بازی یک بازی رایج دوران کودکیست که کمتر پدر مادری هرگز مچ بچه‌هاشون را در این بازی نگرفته اند.دلیلی‌ که اکثر کودکان این بازی را انجام میدن "کنجکاوی" است. این بازی بی‌ خطریست و باعث نمی‌شود که کودک شما در سن کم فعالیت سکس خود را شروع کند یا معتاد فیلمهای پورن شود.کودک دارای حسّ کنجکاوی قوی‌ای هست. او در مورد همه چی‌ کنجکاو هست، مثل؛ چطوری بچه درست شده، یا بچه از کجا به دنیا میاد.

اصل مطلب را به زبان اصلی بخوانید

http://web.archive.org/web/20080214114535/www.parentkidsright.com/pt-sexplay.html

ادامه نوشته

تصاویری حیرت انگیز از کشتی گرفتن کودک ناقص العضو با سایر کودکان


منبع:

http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=16241

کودکان و  فلسفه

فلسفه برای کودکان در ایران با بی‌محلی رو به رو شده است

 

اصولا برنامه فلسفه برای کودکان در ایران با بی محلی رو به رو شده است، ما در زمینه های بسیاری سرمایه گذاری می کنیم اما در مسئله تعلیم و تربیت سرمایه گذاری بنیادین صورت نمی گیرد که البته این امر دیگر کشورهای جهان نیز مشاهده می شود. حتی لیپمن و شارپ نیز از آموزش و پرورش خود راضی نیستند آنها اظهار می دارند اگر کسی از یک سیاره دیگر این نظام آموزشی را بررسی کند متوجه نخواهد شد که این روند چگونه پیش می رود.

 

استقبالی که از سوی برخی فلاسفه از این موضوع شده به واقع امیدوار کننده است، اما تردید ها و بی محلی ها نوعی نگرانی به وجود آورده است. برخی افرادی که با این برنامه برای نخستین بار آشنا می شوند این پرسش را مطرح می کنند که چرا تا کنون دیگر فلاسفه و اندیشمندان به آن توجه نکرده اند.

 

براساس اظهارات لیپمن آموزش و پرورش به کرات به ایجاد تغییرات جزئی روی آورده که در نهایت هیچ اثربخشی نخواهد داشت و باید به فکر یک طرح بنیادین بود که در رابطه با این تفکر از اندیشمندان و فیلسوفان انتظار می رود که گامی بردارند.

 

برخی اظهار می دارند که چرا باید فلسفه را به کودکان آموخت ما خود فلسفه را درک نکردیم و شما چگونه می خواهید فلسفه را به کودکان آموزش دهید یا این که عده ای اذعان می کنند که خود فلسفه را درک کرده اند اما نمی توانند آن را به کودکان یاد داد، این نگرش ها ناشی از بدفهمی نسبت به برنامه فلسفه برای کودکان است؛ برنامه ای که به هیچ عنوان نمی خواهد مکاتب فلسفی را به کودکان بیاموزد.

 

مسئله اصلی اینجا است که جدا از تمام این پیش فرض ها کودکان به این برنامه علاقمند هستند و تجارب پیشین نشان داده است که برگزاری کارگاهی که قرار بود ظرف مدت مشخص شده ای به اتمام رسد به درازا کشیده شد. کودکان از این برنامه استقبال می کنند چرا که روش های انتخاب شده در این برنامه مشوق کودکان است و آنها می توانند در جلسه نظرات خود را بیان کرده و بدانند که افکار و عقاید آنها مورد احترام قرار گرفته و خود نیز به دیگران احترام می گذارند.

 

برخی می گویند که فلسفه را اگر به نااهلان بیاموزیم سوء استفاده می کنند و فلسفه باید در همان پیچیدگی خود و در سطح بالا بماند و تنها اساتید از آن آگاه باشند. درحالی که این نوع افراد به عموم مردم و به ویژه کودکان بدبین هستند و بر این باورند که کودکان پس از یادگیری تفکر، منحرف می شوند.

 

در مقاله ای که از اینجانب در فصلنامه فرهنگ ویژه فلسفه برای کودکان منتشر شده از دیدگاه شهید مطهری بهره گرفته ام. تفکر انتقادی و تفکر خلاق که در برنامه فلسفه برای کودکان وجود دارد، در نگرش شهید مطهری هم موجود است. اگر قرار باشد برنامه فلسفه برای کودکان با مکتبی سازگار باشد بیش از همه با مکتب تشیع سازگار است و بسیاری از مؤلفه‌های این برنامه در تفکرات شهید مطهری وجود دارد. این امر می تواند به کودکان کمک کند در آینده دچار بحران هویت نشده و خود بتوانند فکر، داوری و استدلال کنند

سعید ناجی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی



.

یادی از خاطرات دوران کودکی

کودکی و دنیایی که داشتیم

چه خاطرات برایتان زنده می‌شود وقتی دوران کودکی خود را به یاد می‌آورید، غذاها و فرهنگی که در جامعه حاکم بود، تفریحات یا برنامه های تلویزیونی، لباس‌ها و یا مدهایی که آن زمان وجود داشت، شیطنت‌ها و بازی‌هایی که انجام می‌دادید، یا نه افکار و باورهایی که از محیط خود و اطراف داشتید، بی شک دوران کودکی هنوز هم برای آدم بزرگ ها به نحوی زنده است فقط شکلش بروزش کمی تغییر کرده، عکس های ذیل را ببینید.

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=81222

 

یک عکس

فکر کنم خوشمزه باشه

 

کتب برای کودکان

 

دانلود یکسری کتب برای کودکان

http://eco2007.blogfa.com/post-6.aspx

آموزش و پرورش هم تغییر ساختار می‌دهد

 

آموزش و پرورش كشور در دو مقطع

طبق اخبار منتشره در جلسه شوراي عالي آموزش و پرورش حذف مقطع راهنمایی و تغییر ساختار آموزشی به دو دوره 6 ساله به تصويب رسيد.

راستش خیلی برایم جالب است دلایل این تصمیم را بدانم. به نظرم مشکلات نظام آموزشی فعلی بیش از آن که به ساختار برگردد در محتوا گیر افتاده است. و اگر ایرادی به ساختار باشد بیشتر عدم انعطاف‌پذیری آن مورد سوال است نه شکل آن. این در حالی است که در تمام چند دهه اخیر بیشتر توجهات معطوف به ساختار بوده است. کیفیت تدریس و بد و خوب کردن دانش‌آموزان، وابسته کردن یادگیری کودکان به معلمان و عدم وجود نظام‌های مختلف در آموزش و پرورش از جمله موضوعات مهمی است که تاکنون مورد توجه نبوده است.

در مدارس باید استعدادهای کودکان کشف و پرورش یابد این در حالی است که در سیستم فعلی مدیران و معلمان،  دانش آموزان را با ذهنیات شخصی خود به دو گروه با استعداد و بی‌استعداد، خوب و بد و غیره تقسیم‌بندی می‌کنند و از این طریق همان استعداد را نیز کور می‌کنند. باید همه عمیقا به این باور برسیم که استعداد در همه هست و هر کس باید به نسبت استعدادی که دارد پیشرفت کند نه آن که افراد خود را با فرد برتر یا شاخص مقایسه کنند

درسیستم موجود یادگیری وابسته به معلم می‌شود در خانه نیز یادگیری وابسته به پدر و مادر و احیانا معلم سرخانه می‌شود در حالی که بایستی از همان ابتدا بچه‌ها یاد بگیرند بخشی از دروس را خود بخوانند

 

 

شعر حسنی

 

حسنی نسل جدید

 

حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موی ژلی، ابرو کوتاه، زبون دراز،  واه واه واه

نه سیما جون، نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سربازی ؟

نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!

نه نمی دم نه نمی دم

ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

برگه امتحان علوم

 

تست خلاقیت

 

یک جواب خلاقانه

یك شركت بزرگ قصد استخدام تنها یك نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار كرد كه تنها یك پرسش داشت. پرسش این بود :شما در یك شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.

یك پیرزن كه در حال مرگ است. یك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است. یك خانم/آقا كه در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یكی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. كدامیك را انتخاب خواهید كرد؟ دلیل خود را بطور كامل شرح دهید :

پیش از اینكه ادامه حكایت را بخوانید شما نیز كمی فكر كنید. قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.

پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد. شما باید پزشك را سوار كنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است كه می‌توانید جبران كنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران كنید.شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار كنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممكن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا كنید.

از دویست نفری كه در این آزمون شركت كردند، تنها شخصی كه استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود :

سوئیچ ماشین را به پزشك می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس می‌مانیم.

پاسخی زیبا و سرشار از متانتی كه ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می‌پذیرند كه پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچكس در ابتدا به این پاسخ فكر نمی‌كند. چرا؟

زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی‌ها، محدودیت ها و مزیت‌های خود را از خود دور كرده یا ببخشیم گاهی اوقات می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم.

تحلیل فوق را می‌توانیم در یك چارچوب علمی‌تر نیز شرح دهیم: در انواع رویكردهای تفكر، یكی از انواع تفكر خلاق، تفكر جانبی است كه در مقابل تفكر عمودی یا سنتی قرار می‌گیرد.

در تفكر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیت‌های محیطی خود، استفاده می‌كند و قادر نمی‌گردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل كند.

تفكر جانبی سعی می‌كند به افراد یاد دهد كه در تفكر و حل مسائل، سنت شكنی كرده، مفروضات و محدودیت ها را كنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه كنند.در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیت‌های خود را ببخشیم می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم. شاید خیلی از پاسخ‌دهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند كه ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزی باعث می‌شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه كنند.

 

دلیل آن این است كه به صورت جانبی تفكر نمی‌كنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را كنار نمی‌گذارند. اكثریت شركت‌كنندگان خود را در این چارچوب می‌بینند كه باید یك نفر را سوار كنند و از این زاویه كه می‌توانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فكر نكرده‌اند.

 

اقتصاددانان و مدرسه

 

آیا مدرسه بچه‌مان را عوض کنیم؟       

اقتصاددان عزیز

پسر چهارده ساله ما مدتی است که به مدرسه‌ای حوالی خانه‌مان می‌رود و در آنجا دوستانی پیدا کرده و جا افتاده است.

اما ما راضی نیستیم. فکر می‌کنیم کیفیت این مدرسه پایین است، جابه‌جایی معلم‌هایش زیاد است، از بچه‌ها کار نمی‌کشند و نمرات امتحانی شان هم بد است، حالا هم در گزارشی از ارزشیابی مدارس جایگاه خوبی کسب نکرده است. ما به فکر آنیم که او را به مدرسه‌ای دیگر ببریم، اما نمی‌خواهیم در آموزش پسرمان اختلال ایجاد کنیم. چه کاری بهتر است؟

 

جان و جولیای عزیز

سه اقتصاددان به نام‌های اریک هانوشک، جان کِین و استیون ریوکین اطلاعات مربوط به مدارس تگزاس را مورد بررسی قرار داده اند. نتیجه‌گیری آنها این است که جابه‌جایی مکرر بچه‌ها هم برای خودشان مضر است، هم برای همکلاسی هایشان. اما یکبار جابه‌جایی، تنها باعث اختلال موقتی در آموزش می‌شود، بویژه اگر در پایان سال تحصیلی صورت گیرد. محققان همچنین مشاهده کرده‌اند که در مواردی که بچه‌ها به مدارس بهتر انتقال یافته‌اند پیشرفت تحصیلی شان پایدار بوده است.

دیگر پژوهش انجام شده توسط بروس سسروت هم، که پیامدهای توفان کاترینا را بررسی کرده، نتیجه مشابهی داشته است. بعد از توفان‌های کاترینا و ریتا، حدود 200‌هزار کودک اهل لوئیزیانا مجبور به تغییر مدرسه شدند. جای تعجب نیست که نمرات امتحانی شان به شدت بدتر شد. با این حال سسروت مشاهده کرد که بچه‌هایی که از مدارس قسمت شهری نیواورلئان، که شهرت ننگینی داشت، خارج شدند نمرات امتحانی شان ظرف دو سال بهبود یافت. نرخ ورود به دانشگاه هم افزایش یافت. سه سال پس از این جابه‌جایی، بچه‌ها در مدارس تازه بهتر از زمانی عمل می‌کردند که توفان کاترینا اتفاق نیفتاده بود.

بنابراین نتیجه‌گیری من این است که پسر شما می‌تواند با تغییر مدرسه پیشرفت کند، اما اگر مدرسه بعدی حتما بهتر از قبلی باشد. نمی‌دانم با چه معیاری مدرسه فعلی را انتخاب کرده اید، اما برای انتخابِ آینده باید ملاک تان را تغییر دهید. اگر من جای پسرتان بودم، شک می‌کردم که بار دوم هم بتوانید انتخاب درستی کنید.

 

اندر تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی

 

والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند

خیلی جلب می‌کند تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی است. نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه می‌شود. "والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند." 

1- بعنوان مثال بچه غربی سرفه می‌کند. مادر یک دستمال درمی‌آورد و به بچه می‌دهد.

پبچه شرقی شدید سرفه می‌کند. مادر به او می‌گوید "نکن". بعد هم بچه را دعوا می‌کند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم می‌زند. پ

2- بچه غربی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان بطرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد.

بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان بیرون می‌برند. بچه زِر می‌زند.بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقه‌اش می‌روند و وعده شکلات و بستنی می‌دهند. بچه رشوه را قبول می‌کند. همچنان غر می‌زند و از مغازه خارج می‌شود. مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستنی است.

3- بچه غربی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر گوش می‌دهد، اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهد.

بچه شرقی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش می‌دهد. به بچه می‌گوید: "اون فقیره. واسه همین بی‌تربیته. تو باهاش بازی نکن!" ( من غرق در منطق و فراست  این جورمادرها شده‌ام!!)

 4- بچه غربی بستنی می‌خورد. مادر به او دستمال می‌دهد تا دهانش را پاک کند. 

بچه شرقی بستنی می‌خورد. مادر دور دهانش را پاک می‌کند

5- بچه شرقی زر می‌زند. مادر دعوایش می‌کند. پدر به مادر می‌توپد که بچه را دعوا نکن. بچه لگدی حواله پدر می‌کند. مادر می‌خندد. پدر بچه را دعوا می‌کند بچه شرقی زر می‌زند. باز هم به او وعده و رشوه می‌دهند(بچه غربی کلاً زیاد زر نمی‌زند)

6- بچه غربی زمین خورده‌است. بلند می‌شود و به بازی ادامه می‌دهد. بچه شرقی زمین خورده‌است. مادر توی سرش می‌زند و "یا امام رضا" می‌گوید. بچه را بلند می‌کند و مثل کیسه سیب‌زمینی می‌تکاند. بچه می‌ترسد و جیغ می‌کشد. مادر گونه می‌خراشد. هر دو مفصل هوار می‌کشند. بعد بچه می‌رود بازی کند. مادر آینه در‌می‌آورد تا آرایشش را کنترل کند.

7- در مطب دکتر حوصله بچه غربی سر رفته‌است. مادر از کیفش کاغذ و مداد‌رنگی بیرون می‌آورد. بچه مشغول می‌شود.   در مطب دکتر حوصله بچه شرقی سر رفته‌ است. مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک صورتحساب از کیفش درمی‌آورد. یک خودکار ته کیفش پیدا می‌کند. اول کلی "ها" می‌کند و نوک زبانش می‌زند تا بنویسد. بچه دو خط می‌کشد. رنگ ندارد و جذبش نمی‌کند. از جایش بکند می‌شود تا دور اتاق چرخی بزند. مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده‌باشد لاینقطع می‌گوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شده‌است. دلت می‌خواهد بلند شوی و دودستی بکوبی توی سر مادر شرقی !!!

 

سرزمین دل یا شهر شکم

 

اهل دیار دل هستید یا اهل شهر شکم ؟

در قاموس عده‌ای، دل همان شکم است و به همین دلیل، برای رفع دلتنگی، شکم خود را با خوردن، گشاد می کنند و برای شاد کردن دل، شکمشان را از عزا در می‌آورند. این افراد در محیط تنگ شکم، به دنبال شادی، نشاط و امید می‌گردند؛ اما در نظر عده‌ای دیگر، دل غیر از شکم است و در دو قاموس، معنا می‌شوند؛ دل، در قاموس معرفت، معنا می‌یابد و شکم، در قاموس شهوت.
با شکم پر، دل عزادار می‌شود و با شکم خالی، دل دست‌افشانی می‌کند. از نظر آنان، برای یافتن شادی، نشاط و امید، باید فضانوردی آموخت و به آسمان پرواز کرد.
دل به آسمان مایل است و شکم به سوی زمین. دل از آسمان، نور و امید می‌گیرد و شکم از زمین، گندم و جو می‌چیند.

سوخت پرواز دل، سوز و نیاز است و سوخت انبان شکم، آب و نان.


دل به آرامش نیاز دارد و شکم به آسایش.
دل به سیرت نیکو می‌نگرد و شکم به صورت زیبا.


دل به روح چسبیده است و شکم به تن. دل از برای آدم است و شکم برای هر جاندار.


چشم سر، دیده‌بان شکم و شهوت است و چشم دل، دیده‌بان شهر حکمت. چشم سر، وقتی به زیر می‌افتد، چشم دل به بالا خیره می‌شود.

جویبار زلال حکمت، به دل می‌ریزد و فاضلاب شهوت، از شکم سرازیر می‌شود. چشمه مستی، از دل می‌جوشد و جوی پستی، از شکم سرازیر می‌شود.
آنها که از سلطه شکم خارجند، ارباب معرفتند و آنها که اسیر شکمند، زیر چکمه‌های نفس، ناراحت.
بعضی با خنجر به شکم خود می‌زنند؛ تا دلشان را آزاد کنند و بعضی دیگر به شکمشان می رسند؛ تا از دلشان دور شوند.

وسعت دل، به بیکرانه دریا و پهنای آسمان می‌ماند و حجم شکم، به مشتی آب و کفی خاک. با این حال، اهالی شهر کوچک شکم، بی شمارند و اهالی دیار بی کران دل، انگشت‌شمار.
برای یافتن شادی، نشاط و امید، باید با ویزای معرفت، تابعیت آسمان را پذیرفت و شناسنامه زمین را وا گذاشت.
بعضی برای شنیدن فغان دل، از سر و صدای روز استفاده می‌کنند و بعضی دیگر برای همنشینی با دل، در سکوت شب می‌نشینند.

قیمت کسانی که فقط به ورودی شکم فکر می کنند، به اندازه قیمت خروجی شکم آنهاست و قیمت آنانی که به پاک‌سازی دل می پردازند، به اندازه قیمت آب و آیینه و آفتاب است.
دل‌دادگان، جان می‌گیرند و شکم‌پرستان، جان از کف می نهند.
دل، اسیر آزادی است و غلام همت آن کس که رنگ تعلق نپذیرد و شکم، اسیر نان و ناز است و غلام جنس‌های رنگین.
دل با درد، خوش است و شکم با درد، بیمار.
دل‌داران، اهل سوز و نور و شعورند و شکم‌مداران، اهل گول و پول و دروغ.
دل، شکستنی است و شکم، ترکیدنی. وقتی دل می‌شکند، عتیقه‌ای گران می‌شود و وقتی شکم می ترکد، جیفه‌ای حرام.

دل از منزل خاک، به سوی افلاک می‌رود و شکم از منزل نطفه، به زیر خاک.
شکم وقتی سیر می‌شود، سنگین می‌شود و صاحب خود را خواب‌آلود و نقش بر زمین می‌کند؛ اما دل وقتی به غذای خود می‌رسد، سبک می‌شود؛ صاحب خود را بیدار می‌کند و به اوج آسمان می‌برد.
شکم از چربی و شیرینی، لذیذی و گوارایی و رنگارنگی غذا می پرسد؛ اما دل می‌گوید: از کجا آورده‌ای؟ زلال است یا گل‌آلود؟ از آن توست یا دیگری؟

از خوراک شکم، می‌توان به حیوانات اطراف خود هم خوراند؛ اما از خوراک دل، هرگز. حیوانات، صاحب شکمند؛ نه صاحب دل.
ویژگی‌هایی از قبیل بیم و امید، بینش و بصیرت، دوستی و دشمنی، عشق و پرستش و...، کار دل است و کارهایی مانند خوردن و نوشیدن، جذب و دفع و....، کار شکم.
دل و شکم با همه تفاوت‌هایی که دارند، این مقدار به هم شبیه و با هم مشترکند که پاکی شکم، مقدمه پاکی دل است و آلودگی شکم، زمینه‌ساز آلودگی دل.
دل پاک، از شکم پاک خبر می‌دهد و دل ناپاک، از بوی بد شکم ناپاک حکایت می‌کند.
راستی شما شهروند دیار دل هستید یا اهل شهر شکم؟!

قدرت تاثیرگذاری

 

چقدر تاثیرگذاریم

 

آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند. او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد. آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود:

« من آدم تاثیرگذارى هستم.»

سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت.

آموزگار به هر دانش‌آموز سه روبان آبى اضافى داد و از آن‌ها خواست که در بیرون از مدرسه همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمایند.

یکى از بچه‌ها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامه‌ریزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و یکى از روبان‌هاى آبى را به پیراهنش زد. و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام یک پروژه هستیم و از شما خواهش می‌کنم از اتاقتان بیرون بروید، کسى را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبى به سینه‌اش قدردانى کنید.

مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رییسش که به بدرفتارى با کارمندان زیر دستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاری‌اش تحسین می‌کند.

رییس ابتدا خیلى متعجب شد آن گاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را می‌پذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سینه‌اش بچسباند.

رییس گفت: البته که می‌پذیرم. مدیر جوان یکى از روبان‌هاى آبى را روى یقه کت رییسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت: لطفاً این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید.

مدیر جوان به رییسش گفت پسر جوانى که این روبان آبى را به من داد گفت که در حال انجام یک پروژه درسى است و آن‌ها می‌خواهند این مراسم روبان زنى را گسترش دهند و ببینند چه اثرى روى مردم می‌گذارد.

آن شب، رییس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١۴ ساله‌اش نشست و به او گفت: امروز یک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد. من دردفترم بودم که یکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین می‌کند و به خاطر نبوغ کاری‌ام، روبانى آبى به من داد. می‌توانى تصور کنی؟ او فکر می‌کند که من یک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبى را به سینه‌ام چسباند که روى آن نوشته شده بود:

«من آدم تاثیرگذارى هستم.»

سپس ادامه داد: او به من یک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسیله آن از کس دیگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه می‌آمدم، به این فکر می‌کردم که این روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من می‌خواهم از تو قدردانى کنم.

مشغله کارى من بسیار زیاد است و وقتى شب‌ها به خانه می‌آیم توجه زیادى به تو نمی‌کنم. من به خاطر نمرات درسی‌ات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد می‌کشم.

امّا امشب، می‌خواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و مى‌خواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثیرگذار بوده‌اى. تو در کنار مادرت، مهم‌ترین افراد در زندگى من هستید. تو فرزند خیلى خوبى هستى و من دوستت دارم. آن گاه روبان آبى را به پسرش داد.

پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گریه افتاد. نمی‌توانست جلوى گریه‌اش را بگیرد. تمام بدنش می‌لرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت: « پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایى، من دراتاقم نشسته بودم و نامه‌اى براى تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگیم خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید.»

من می‌خواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید، خودکشى کنم. من اصلاً فکر نمی‌کردم که وجود من برایتان اهمیتى داشته باشد. نامه‌ام بالا دراتاقم است..  پدرش از پله‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد.

فردا که رییس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمی‌زد و طورى رفتار می‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثیرگذار بوده‌اند.

مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر دربرنامه‌ریزى شغلى کمک کرد... یکى از آن‌ها پسر رییسش بود و همیشه به آن‌ها می‌گفت که آن‌ها درزندگى او تاثیرگذار بوده‌اند. و به علاوه، بچه‌هاى کلاس ، درس با ارزشى آموختند:

« انسان در هر شرایط و وضعیتى می‌تواند تاثیرگذار باشد. »

همین امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثیر مثبت گذاشته‌اند قدردانی کنید. یادتان نرود که روبان آبی را از طریق ایمیل هم می‌توان فرستاد! من این روبان آبی را همراه با این روایت به همه کسانی که روی زندگیم تاثیر گذاشتند و با مهربانی درس های بزرگ زندگی را به من دادند تقدیم می کنم. پیشنهاد می کنم شما هم همین کار رو بکنید...

 

سرسره بازی

 منبع:  http://ms-temp.blogfa.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دستکاری تاریخ کشور

 

تاریخ کشور را به سلیقه خود ننویسیم

در ابتدای سال تحصیلی مسئولان آموزش و پرورش  از تغییر کتب تاریخ سخن راندند و به این نکته بسنده کردند که سلسله شاهان از کتب حذف شده و از این پس زندگی و آثار مفاخر علمی کشور به جای آن تدریس می‌شود

یعنی اگر تا حالا مدام سخن از خیانت این پادشاه و هوس بازی آن پادشاه بود از حالا قرار است از مفاخر علمی کشور یاد شود. احتمالا مدام نوشته خواهد شد که غربیان نیز برای یادگیری علم نزد اندیشمندان اسلامی می آمدند و از این قبیل حرفها دیگر

اما راستش هیچ کدام مساله اصلی نیست ما در تاریخ خود هم شاهان را داشته ایم و هم دانشمندان را. مساله اصلی این است که چرا با وجود نخبگان و اندیشمندان در طول تاریخ، قدرت سیاسی در اختیار شاهان بوده است و حالا وضع ما چگونه است آیا آنان که در قدرت سیاسی کشور نقش ایفا می کنند جزء نخبگان این دوره هستند یا نه

دیگر آن که تاریخ امری واقع است كه اتفاق افتاده و باید با تمام جزئیات نگاشته شود و سپس مورد نقد قرار گیرد، گفته بود: در كتاب دینی  ما هم تأكید شده شرح دقیق ظهور و سقوط پادشاهان به دقت ذكر شود تا مردم از آن عبرت بگیرند. این كار وزارت آموزش و پرورش و نهاد‌های زیرمجموعه‌اش حتی با موازین اعتقادی مسلمانان هم تطبیق ندارد.

دیگر آن که رابطه پادشاهان و نخبگان در گذشته و امروز چگونه بوده است. در گذشته بسیاری از بزرگان اندیشه‌ساز تاریخ ما مانند ابوعلی سینا و فردوسی در خدمت پادشاهان بوده‌اند. مثلا ابوریحان بیرونی  این چهره برجسته ایران زمین نقشه حمله هولاكوخان به عراق و الموت را طراحی و اجرا كرد. در حالی که امروز نخبگان ...

 

در فواید بغل کردن

 

وقتش رسیده بیشتر بقیه را بغل کنید

بغل کردن مطمئناً احساس خیلی خوبی به شما می بخشد و شواهد نشان می دهد تاثیرات بسیار خوبی هم بر سلامتی ما دارد. در تحقیقی که در دانشگاه کارولینای شمالی انجام گرفت، محققان دریافتند که بغل کردن هورمون "اکسیتوسین" را افزایش داده و خطر ابتلا به بیماری های قلبی را کاهش می دهد.

درواقع، وقتی زوجین 20 ثانیه همدیگر را بغل می کنند، سطح اکسیتوسین در بدنشان که طی تولد بچه و شیردهی آزاد می شود، بالا می رود. افرادیکه در روابط عاشقانه هستند، بیشترین افزایش اکسیتوسین را دارند.

ضمناً سطح هورمون استرس، کورتیزول، هم در خانم ها همراه با فشارخون پایین آمد. دکتر کارن گورون یکی از محققین این تحقیق می گوید، "هرچه حمایت عاطفی بیشتر باشد، این افزایش میزان اکسیتوسین نیز نیز هم در مرد و هم در زن بیشتر خواهد شد. اما اهمیت اکسیتوسین و اثرات محافظت کننده آن دربرابر بیماریهای قلبی، میتواند برای خانم ها بیشتر باشد."

دکتر کارمین گریفیت، سخنگوی بنیاد قلب بریتانیا، می گوید، "دانشمندان علاقه زیادی به این مسئله نشان می دهند که احساسات مثبت می تواند برای سلامتی مفید باشد. این تحقیق نشان میدهد که ساپرت عاطفی، مثلاً به شکل در آغوش کشیدن های عاشقانه می تواند تاثیرات مثبتی بر سلامت قلب داشته باشد. "

در واقع، در یک تحقیق دیگر که آنهم توسط دکتر گورون انجام شد، به اثبات رسید که بغل کردن و گرفتن دستها، تاثیرات استرس را کاهش می دهد. از دو گروه زوج خواستند که درمورد یک موضوع ناراحت کننده با هم صحبت کنند، اما یک گروه از قبل دست های همدیگر را در دست گرفته بودند و همدیگر را بغل کرده بودند درحالیکه گروه دیگر اینکار را انجام نداده بودند. در این تحقیق مشخص شد که:

 افزایش فشارخون در گروهی که هیچ تماسی با هم نداشتند درمقایسه با گروهی که همدیگر را در آغوش گرفته بودند، بیشتر بود. ضربان قلب در گروهی که تماسی نداشتند 10 ضربه در دقیقه بود درحالیکه برای گروه دیگر این مقدار 5 ضربه در دقیقه بود. دکتر گورون پیشنهاد می کند که تماس های گرم و در آغوش کشیدن و گرفتن دست ها قبل از شروع یک روز سخت می تواند شما را در طول روز محافظت کند.

انسانها موجوداتی اجتماعی هستند، همانطور که در تحقیقات مختلف ثابت شده است که آنهایی که در زندگی دوستانی برای خود دارند، و همچنین آنها که ازدواج کرده اند، سالمتر هستند. ما به ارتباطات اجتماعی احتیاج داریم و این ارتباطات شامل لمس کردن، حتی فراتر از ظرفیت یک زوج است. مثلاً این واقعیت که نوزادان از تماس های پوستی مستقیم با مادرشان فایده می برند و رشد بهتری خواهند داشت را در نظر بگیرید.

مثالی که گفته شد یک تحقیق کره ای بود که روی نوزادان پرورشگاهی انجام شد. آندسته از نوزادان که 5 روز در هفته و به مدت 4 هفته، 15 دقیقه بیشتر صدای زنانه شنیدند، ماساژ و ارتباط چشمی مستقیم داشتند، بعد از گذشت چهار هفته و در سن 6 ماهگی، وزن و قد بیشتری اضافه کردند و شکل گیری سرشان نیز بهتر بود تا آنهایی که این تحریک اضافی را نداشتند.

شواهد نشان داده است که تماس درمانی استرس و درد را در بزرگسالان کاهش می دهد و نشانه های بیماری آلزایمر مثل بیقراری، آواگری، قدم زدن های عصبی و از این قبیل را نیز کاهش می دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بغل کردن... همچنین   احساس خوبی به شما می دهد،  حس تنهایی را از بین می برد، بر ترس غلبه می کند،  دریچه احساساتتان را باز می کند،  اعتماد به نفس را بالا می برد، حس نوع دوستی شما را تقویت می کند، روند پیر شدن را کندتر می کند،  اشتها را فرو می نشاند،  استرس و فشارهای عصبی را کاهش می دهد، با بیخوابی مبارزه می کند، عضلات بازوها و شانه ها را شکل می دهد،  وجود فیزیکی شما را تایید می کند و...