آموزش رفتار مالي به كودكان

پول توجيبي

 هر چه زمان مي‌گذرد ارزش پول نزد افراد جامعه بيشتر بيشتر مي‌شود، ديگر كمتر كسي است كه بخواهد فقير زندگي كند،‌ و با اين كه همه آرزوي پولدار شدن را در سر دارند، فقط تعداد كمي به اين خواسته خود مي‌رسند،

بخشي از موانع پولدار شدن ذهني است،‌ اين كه چه ذهنيتي نسبت به افراد ثروتمند جامعه داريم، پول‌مان را چگونه خرج مي‌كنيم، اين كه پولدار شدن را ممكن مي‌دانيم يا نه، دستيابي به آن را سخت مي‌دانيم يا آسان و ...

 در رابطه با پول نيز بايد به افراد آموزش داده شود، آن هم از زمان كودكي،‌ در يكي از كلاس‌هاي دانشگاهي مساله پول و ذهنيت افراد را به بحث گذاشتيم، يكي بود كه خيلي دلش مي‌خواست پول پس‌انداز كند اما نمي‌توانست وقتي كمي با او بحث كردم به اين جمع‌بندي رسيديم كه در ذهنش اين باور نهفته است كه بايد كار كرد و با پول آن خوش بود و خرج كرد، به او گفتم اين باور را در ذهن خود پرورش بده كه پس‌انداز كردن باعث مي‌شود در آينده نزديكي بتواني لذت بيشتري ببري. در حالي كه در ذهنش اين باور به شدت تقويت شده بود كه پس‌انداز كردن يعني داشتن زندگي سگي.

 والدين در اين خصوص بايد مساله پول را به فرزندان آموزش دهند، و يكي از راهكارها پول توجيبي است. در ذيل نتيجه يك تحقيق كه توسط  KidsVA در خصوص كودكان در آلمان صورت گرفته ذكر شده و بعد چند مطلب در خصوص پول توجيبي.

 كودكان آلماني چقدر پول توجيبي گرفتند و با آن چه كردند

این تحقیق نشان می‌دهد که کودکان شش تا سیزده ساله آلمانی به طور متوسط در سال سیصد و شصت یورو پول توجیبی دریافت می‌کنند و این پول را می‌توانند به میل خود خرج کنند. کودکان شش تا نه ساله هم به طور متوسط در ماه چهارده و چهل و چهار یورو دریافت می‌کنند که نسبت به سال قبل شش درصد بیشتراست. و پول توجیبی متوسط ماهانه کودکان ده تا سیزده ساله برابر سی یورو است که نسبت به سال قبل نه درصد  افزایش نشان می‌دهد. در سال‌های اخیر پرداخت پول برای هدیه تولد و عیدی نیز رایج تر شده است، به نحوی که کودکان به طور متوسط سالانه هفتاد و سه یورو برای تولد و هفتاد و هشت یورو برای عیدی دریافت می‌دارند.

بخش مهم مساله این است که در مجموع کودکان شش تا سیزده ساله در سال، یک و نیم میلیارد یورو پول توجیبی می‌گیرند که این امر آن ها را به یک گروه جذاب برای اقتصاد مصرفی تبدیل کرده است.   

  فریده ثابتی،    منبع: taz.de / 8.8.07

 

ادامه نوشته

استاد منوچهر احترامی از ميان بچه ها رفت

اهل تهران هستم، سال ۱۳۲۰ متولد شدم، در مدرسه دارالفنون رشته ادبی خواندم، در دانشکده حقوق تهران لیسانس حقوق گرفتم، کارمند سازمان برنامه و مرکز آمار بودم و حدود ۱۲ سال است که بازنشسته هستم، البته کار اصلی من فقط نوشتن بوده. آن کارها برای گذران زندگی بوده ولی شوق اصلی‌ام نوشتن است.

منوچهر احترامی نویسنده و طنزپرداز كودكان بر اثر عارضه قلبی از ميان كودكان رفت، این نویسنده در سال‌های نخست فعالیتش با نشریاتی همچون توفیق، تهران مصور و فردوسی همکاری داشت.

داستان «حسنی نگو یه دسته گل» از معروف‌ترین داستان‌های کودک او و کتاب «طنز در تعزیه» از مهمترین کارهای وی به شمار می‌رود. از احترامی بیش از ۵۰ عنوان کتاب برای کودکان برجای مانده است

ادامه مطلب را بخوانيد                       دانلود فايل صوتي مصاحبه

ادامه نوشته

طنزك

 دروغ گو

پدر: پسرم من به سن و سال تو بودم دروغ نمي گفتم. پسر: پدرجان ميشه بگيد دروغ گويي رو از چه سني شروع كرديد؟

 

دروغ شاخ‌دار 

به لاك‌پشته ميگن يه دروغ شاخ‌دار بگو. ميگه: دويدم و دويدم، سر كوهي رسيدم!

 

تذكر

 پس از تذكرات پي در پي ماهواره اميد، سياره‌ ناهيد روسري سر كرد!

 

اولین پیام ماهواره امید

اولین پیام ماهواره امید دریافت شد: «زمین گرد است!»

 منبع: راديو زمانه

دو داستانك

پيروزي از آن كدام است‎؟

روزي پدربزرگي با نوه خود صحبت مي‎كرد و مي‎خواست در لابه‎لاي سخنانش‎، درس مهمي از زندگي را به او ياد دهد. پس گفت‎: «عزيزم‎، من احساس مي‎كنم كه دو گرگ در قلبم با يكديگر مي‎جنگند. يكي از آن‎ها، موجودي وحشي‎، كينه توز، خشمگين و خطرناك است‎. ديگري موجودي مهربان رئوف و دلسوز است‎».
 نوه او با كنجكاوي پرسيد: «خوب كدام گرگ در جنگل داخل قلب‎تان پيروز مي‎شوند؟»
 پدربزرگ گفت‎: «آنكه من تغذيه‎اش كنم‎».

 

حكايت صدف و مرواريد

روزي و روزگاري صدفي زندگي مي‎كرد كه شن ريزه‎اي داخل پوسته‎اش فرو رفته بود. فقط يك شن‎ ريزه بود، ولي درد زيادي را به او وارد آورده بود. چون با اينكه صدف‎ها موجوداتي ساده هستند ولي‎ احساس دارند.

صدف از بازي زمانه به خشم آمده بود چرا كه زمانه چنين دردي را به او تحميل كرده بود. او مي‎گريست و مي‎ناليد و از دريا گله‎مند بود چرا كه از او محافظت نكرده بود. پس روزي به خود گفت‎: «ديگر بس است‎! حالا كه نمي‎توانم شن ريزه را از پوسته خارج كنم‎، بايد براي بهبود حال خود تلاش‎ كنم‎».

سال‎هاي از پي يكديگر سپري شدند و صدف دست از تلاش نكشيد و نااميد نشد. او تحمل كرد تا سرانجام آن به ظاهر شن ريزه كه آزارش مي‎داد تبديل به مرواريدي زيبا، درخشان و گران قيمت شد. اگر اين شن‎ريزه داخل پوسته صدف قرار نداشت‎، قطعاً زندگي براي آن بي‎معنا مي‎شد زيرا اين باعث شد صدف سال‎هاي سال تلاش كند و اميد خود را از دست ندهد.

اگر ما انسان‎هاي نيز از بدو ورودمان به اين‎ دنيا، مرواريدي زير پوست خود نداشته باشيم تا به خاطرش تلاش كنيم‎، آن وقت هدف و معناي‎ زندگي‎مان را از دست مي‎داديم‎. پس به خاطر مرواريد وجودتان تلاش كنيد و نااميد نشويد!

منبع: ماهنامه راه زندگي

لپ‌تاپ مخصوص دانش‌آموزان

اينتل لپ‌تاپ مخصوص دانش‌آموزان عرضه كرد

اينتل در نمايشگاه CES امسال كامپيوتر قابل‌حمل كوچكي را به نمايش گذاشته است كه به صورت اختصاصي براي دانش‌آموزان طراحي شده و به گفته كارشناسان اين شركت، 900 ميليون دانش‌آموز در سراسر دنيا مي‌توانند از آن استفاده كنند.

 به گزارش فارس اين لپ‌تاپ كه يك صفحه‌كليد ضدآب را در خود جا داده است، بدنه بسيار محكمي دارد و به همين خاطر ضربات و آسيب‌هاي احتمالي مشكلي را براي آن ايجاد نخواهد كرد.
لپ‌تاپ دانش‌آموزي اينتل كه به همراه نرم‌افزارهاي مورد نياز دانش‌آموزان عرضه مي‌شوند، به پردازنده Atom مجهز شده و در دو مدل و با نمايشگرهاي 7 و 9/8 اينچي وارد بازار مي‌شود. هر يك از اين دو نمايشگر به‌ترتيب تصاوير را با كيفيت‌هاي 800 در 480 ور 1024 در 600 پيكسل به نمايش مي‌گذارند.
طول، عرض و ضخامت اين ل‍پ‌تاپ به‌ترتيب 251، 238 و 42 ميليمتر است. مدل 7 اينچي اين كامپيوتر همراه 27/1 و مدل 9/8 اينچي آن 49/1 كيلوگرم وزن دارد.
آزمايش‌هاي انجام شده نشان داد كه اين لپ‌تاپ پس از سقوط از فاصله 60 سانتي‌متري روي زمين با مشكلي مواجه نمي‌شود.

 

اينگونه تشويق كنيم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چگونگی تشویق

زمانی که بچه ها کار خوب انجام می‌دهند، اغلب با این کلمات (که تو خوبی، تو ماهی ...)تشویق می‌شوند، که همه‌ی این‌ها نادرست و غیرموثر است، زیرا با انجام یک رفتار، فرزند ما، بچه ی خوبی نمی‌شود و اشکال اولیاء اغلب این است که فرزند خود را گاهی آدم خوب و گاهی آدم بدی میدانند.  و فرزند نمی‌تواند تشخیص دهد که چه زمانی آدم خوبی و چه زمانی آدم بدی است، اما اگر ما کار فرزند را تشویق کنیم و احساس خود را نسبت به کار او بگوییم، او نتیجه می‌گیرد که چون من باعث خوشحالی مادرم شدم، پس خوبم.

مثال: بچه شما منظم نشسته و با اسباب بازی هایش آرام بازی می کند.

الف)تشویق نا مناسب:تو خیلی خوبی عزیزم

ب)تشویق مناسب: از این که آرام بازی می کنی خوشحالم

در مورد (ب)مادر کار  بچه را تشویق کرد و احساس خود را به شکلی مفید و مؤثر بیان نمود.

پس مهم ترین مسئله در تشویق این است که باید کار را تشویق کنیم نه کل شخصیت فرد را؛ زیرا با انجام یک کار کل شخصیت فرد خوب یا بد نمی شود.

 اگر پدر و مادر قولی به فرزند می دهند باید توانایی انجام سریع  آن را داشته باشند،مثلاً اغلب پس از قبولی در امتحانات قول دوچرخه یا هدیه ای را به بچه ها می دهیم ،هنگامی که فرزندمان کارنامه قبولی با معدل مناسب را گرفت، باید سریع هدیه ای را که قول داده ایم، تهیه نماییم، تا هم فرزندمان به ما اعتماد کند هم در مراحل بعدی تربیت اگر قولی به او دادیم، انگیزه ی لازم را برای انجام رفتار داشته باشد.

پس نکته ی مهم این که، یا به او قولی ندهیم یا اگر قولی دادیم، حتماً عمل نماییم. بهتر است در تشویق، نوع هدیه مشخص نشود تا اولیا اگر با مشکلی مواجه شدند، فرزند به بی اعتمادی دچار نشود. اگر فرزند خواست نوع هدیه وجایزه مشخص شود، پدر و مادر می توانند با این عبارت که*سعی می کنیم هدیه یا جایزه ی خوبی برایت تهیه کنیم* اورا مجاب نمایند پس قول جایزه ای خاص دادن، به خصوص جوائز و هدیه های گرانبها درمسیر تربیت،ک ار درستی نیست.

 تشویق حالت رشوه به خود نگیرد

اگر فرزندی کاری را نمی تواند انجام دهد، در مراحل اول می توان با تشویق او را به انجام کار ترغیب نمود، اما اگر مدام برای انجام کاری که یاد گرفته است، تقاضای تشویق نماید، درست نیست.

مثال: بچه را برای خرید نان در مراحل اول با پول بستنی به نانوایی می فرستید. اگر برای بار پنجم می گوید::«مامان زودباش  پول بستنی را بده تا برم نان بخرم.» کار صحیحی نیست. فرزند ما باید بداند همان طور که پدر بیرون از خانه و مادر در خانه کار می کند او هم وظایفی باید انجام دهد. پس لازم نیست بچه ها برای انجام کارهایی که یاد گرفته اند مدام به صورت یکنواخت و به شیوه ای خاص تشویق شوند. نکته ی قابل توجه این که؛ سعی کنیم بیشتر از تشویق درونی استفاده کنیم و فرزند، خودش خود را تشویق کند. 

 تشویق عادت نشود!!!!

تشویق برای ایجاد رفتارهای مثبت بسیار مفید است، اما تا زمانی که رفتار مثبت ایجاد شود و ثبات پیدا کند. زمانی که به ثبات این رفتارها مطمئن شدید بهتر است تشویق را از حالت مداوم و پیوسته خارج کنید. به این صورت که به آن تنوع بدهید

مثلاً:تشویق های کلامی و غیر کلامی و جایزه و فعالیت مورد علاقه و ... و پس از آن فاصله تشویق ها را زیاد کنید. مثلاً هر پنج پاسخ مثبت، یک تشویق، بعد هر چهارتا یک تشویق ،بعد هر هفت تا یک تشویق.....

 برای اینکه تشویق حداکثر کارایی را داشته باشد، باید بلافاصله پس از انجام کار مطلوب به فرد داده شود. چرا که وقتی رفتاری با تأخیر تقویت شود، یعنی بین وقوع رفتار و دریافت تقویت از سوی رفتار کننده ها فاصله بیفتد.

ممکن است در این فاصله رفتارهای دیگری به جز رفتار مطلوب رخ دهد و در اثر تشویق رفتار اخیر هم مورد تشویق قرار گیرد. مقدار تشویق باید با رفتار مطلوب تناسب داشته باشد، چرا که در صورتیکه مقدار تشویق از حد لازم بیشتر باشد شرایط سیری یا اشباع پیش می آید که در آن عامل تقویت کننده دیگر خاصیت تشویقی بودنش را از دست می دهد و در صورت تکرار دیگر باعث افزایش و ادامه رفتار نمی شود.

منبع:  کتاب والدین آگاه فرزندان دلخواه - فهیمه کهتری،  کارشناس ارشد روانشناسی

چند پستانك

 

 

 

 

 

 

 

درگذشت دكتر سيادتي

پدر معاصر طب كودكان از دنيا رفت

 جامعه علمي و پزشكي ايران يكي ديگر از سرمايه هاي ارزشمند خود را از دست داد. سید احمد سیادتی، پزشک متخصص طب کودکان و از پیشکسوتان این رشته در کشوركه تاكنون جامعه درباره او كمتر شنيده بود، بسياري از علاقه مندان خود را داغدار كرد.

دكتر سيادتي گرچه وي سالها به دليل مشغله كاري كمتر در شهر خود (سبزوار) حضور مي يافت، اما همواره در بين سبزواري ها از او به نيكي ياد مي شد.

وی که از چندی پیش به دلیل ابتلا به سرطان خون تحت درمان قرار داشت، در بیمارستانی در آمریکا درگذشت.

دکتر سيد احمد سیادتی در سال 1313 در  خانواده ای متدین در شهر سبزوار متولد شد و  دوران تحصیلات ابتدایی را در سبزوار و  دبیرستان را در مشهد به پایان رساند.

در سال 1332 با کسب رتبه پنجم کنکور وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد دانشگاه تهران شد و پس از شش سال با رتبه اول موفق به اخذ درجه دکترای پزشکی گردید.

 

وی که از دانشجویان پدر طب اطفال ایران ، دکتر محمد قریب بود در سال 1341 موفق به اخذ تخصص در رشته بیماری های کودکان گردید و از سال 1360 به عنوان رئیس بخش عفونی مرکز طبی کودکان مشغول به کار شد. دکتر سیادتی در سال 1365به آمریکا رفت و در دانشگاه تگزاس در محضر پرفسور فیلیپ برونل به تحقیقات ویروس شناسی درمورد سرخک و آبله مرغان پرداخت.پیشگیری از تب رماتیسمی با تشخیص و درمان گلو درد استرپتو کوکی در سراسر کشور با کمک معاونت پژوهشی وزارت بهداشت، بیمار یابی سل و واکسیناسیون در منطقه ورامین، برنامه ریشه کنی فلج اطفال و عضویت در کمیته های مبارزه با بیماری های تنفسی حاد ، سل و بیماری های واگیر نمونه ای از فعالیت های ارزشمند این پزشک ایرانی است.دکتر سیادتی در سال 1367 به دریافت درجه استادی دانشگاه تهران نائل شد. وی با کمک دکتر مرندی وزیر بهداشت وقت به پایه‌گذاری 9 رشته فوق تخصصی در رشته بیماری‌های کودکان همت گماشت.وی در سال 1375در انتخابات نظام پزشکی حداکثر آراء را به خود اختصاص داد و از آن زمان تاکنون به عنوان عضو هیئت مدیره، عضو شورای عالی هیئت بدوی نظام پزشکی تهران بزرگ منشا خدمات زیادی به پزشکان و افراد جامعه بود. تدریس در دانشکده پزشکی ، ارائه 31 مقاله پژوهشی در رشته عفونی اطفال، راهنمایی 65 مقاله و رساله پزشکی، تالیف 18 کتاب پزشکی و شرکت در 85 کنگره داخلی و خارجی از جمله فعالیت های این پزشک گرانقدر است. باشد كه عزيز ديگري جاي او را پر كند. روانش شاد.

 

امروز و كودكيمان

 برای رسیدن به خواسته باید کله شق بود!

آیا کودکی خود را به یاد دارید؟ پیشنهاد می کنم کودک شوید. نه به خاطر آنکه از زیر بار مسائل و چالش هایتان فرار کنید، فقط از آن جهت که کودک ها برای رسیدن به خواسته هایشان هر کاری می کنند. منطق نمی فهمند. جیغ می کشند، گریه می کنند، نق می زنند، خودشان را لوس می کنند، هر کاری که لازم باشد می کنند تا به خواسته شان برسند.

 

 

 

 

 

 

 

 

ما همان کودک دیروز هستیم که خواسته هایمان به نسبت خودمان بزرگ شده است. اگر دیروز برای یک بستنی یا یک عروسک یا کامیون اسباب بازی جان بقیه را به لبشان می رساندیم، چه اشکالی دارد حالا برای رسیدن به استقلال مالی، خوشبختی، موفقیت، ثروت، شادی و آرامش از آن دست بی منطق باشیم؟ چه اشکالی ترس ها و محدودیت های ساختگی ذهنمان را کنار بگذاریم؟!    برای رسیدن به خواسته باید کله شق بود! یک کله شق هدفمند!

 مشاوره الكترونيكي موفقيت،‌  منبع: www.PostCoach.ir

كلاسي با دو دانش‌آموز

 

گفتگو با معلم یک مدرسه دو نفره

سيد مصطفی داغمچی معلم يک مدرسه است. مدرسه ای با دو دانش آموز . کلاسهای درسش هر روز با حضور همين دو نفر در روستای حاج شيخ موسی شهر بابل ؛ روستائی کوهستانی با جاده های ناهموار تشکيل می شود درباره دو دانش اموزش با عشق و علاقه خاصی حرف می زند هم درباره آنها و هم مدرسه کوچک و خالی از دانش آموزش. کلاسهای درس اين معلم جوان کمتر تعطيل می شوند. ليسانس مديريت آموزشی دارد و از تجربه های کاری اش در گفت و گويی که با او داشته ايم ، بيشتر می گويد:

آقای داغمچی !چطور شد که برای تدريس به دو دانش آموز راهی روستائی کوهستانی با جاده های صعب العبور شديد؟

ابتدا به عنوان سرباز معلم به اينجا آمدم و قرار شد دوسال خدمت سربازی ام را اينجا بگذرانم بعد از دوسال که خدمت سربازی ام تحت نظارت وزارت آموزش و پرورش تمام شد به عنوان معلم حق التدريس مشغول به کار شدم .هميشه علاقه مند به معلمی و تجربه‌اش بودم و اين فرصت موجب شد اصلا به سختی های کار فکر نکنم . خودم اهل روستای گلو گاه هستم که حدود ۵۰ -۶۰ کيلومتر با اين روستا فاصله دارد و چون در زمستان جاده ها پر از برف و صعب العبور می‌شود و ماشينی هم پيدا نمی‌شود برای زندگی به اينجا آمدم .

چطور يک روستا فقط دو دانش‌آموز مقطع ابتدائی دارد؟

حاج شيخ موسی در زمستان به شدت سرد و بد اب و هوا است وهمه به روستاهای مجاور می روند در اين فصل چند خانوار بيشتر در اين روستا نمی ماند .تابستان ها و بهار بقيه خانوارها که حدود ۱۵۰ تا هستند برای کار و تفريح به اين روستا که در اين فصل خيلی خوش اب و هواست بر می گردند .به همين خاطر بچه های شان را بيشتر در روستاهای ديگر به مدرسه می فرستند . اما با اين همه من از بچگی عاشق طبيعت کوهستانی بودم زندگی در اين جا هر چند خيلی سخت است اما زيبائی های خاص خود را هم دارد.

دو دانش آموزتان کلاس چندم اند و چطور به اين دو درس می دهيد؟

دو دانش آموزم يکی دختر است و ديگری پسر. رويا کلاس دوم ابتدائی است و رضا کلاس چهارم . وقتم را بين دو تای شان تقسيم می کنم و معمولا هم از پايه پائين تر شروع می کنم وقتی درس اولی را می دهم و او را به تکاليفش مشغول می کنم سراغ دومی می روم و به درس های او می رسم .

وقت اضافه نمی‌آوريد؟

چرا گاهی اوقات .کلاسهای ما شايد خيلی طولانی مدت نباشند اما هميشه برگزار می شوند . اينجا چون هوا خيلی سرد است دو دانش اموزم که خواهر و برادرند حدود ساعت ۸و هشت و نيم به کلاس می ايند و معمولا هم تا ساعت يازده در مدرسه هستند .

هيچ وقت به فکر تعطيلی کلاسها در بعضی از روزها نيافتاده ايد ؟مثلا درس ها را در چند روز اول هفته بدهيد و بقيه هفته را تعطيل کنيد؟

به هيچ عنوان مدرسه را تعطيل نمی کنم. حتی پارسال که زمستان خيلی سختی را گذرانديم و مدارس استان مازندران هم به مدت يک هفته تعطيل بود کلاس را تعطيل نکردم شايد کلاسهايم خيلی طولانی نباشد اما هميشه ومنظم برگزار می شوند .شايد به همين دليل است که دو دانش اموزم پيشرفت درسی شان عالی است . والدين شان انها را به مدرسه ديگری بردند . انها از بچه ها امتحان گرفته و گفتند انها نه تنها از بچه های ديگر کمتر نيستند که حتی از نظر درسی گامی هم جلوترند. الان که به دانش اموز دخترم املا می گويم مثل برق و باد می نويسد و هميشه هم ۲۰ می گيرد .ادعا نمی کنم معلم کاملی هستم اما تا جائی که می توانم برای شان وقت می گذارم .

آيا برنامه های تفريحی و ورزشی هم داريد مثلا زنگ تفريح يا زنگ ورزش؟

اگر هوا خوب باشد زنگ تفريح می دهم معمولا اين جور وقتها بين برف ها می رويم و با بچه ها برف بازی می کنيم و خودمان را سرگرم می کنيم . مواقعی هم که ورزش داريم چون جائی برای ورزش نداريم با بچه ها پياده روی می کنيم. در روستا جاده ای صاف و ۵۰۰ متری هست ان جاده را بالا می رويم که انتهايش به يک جنگل می رسد اين کار برای ما هم ورزش است ،هم تفريح و هم گردش علمی . طراحی و کاردستی هم جز برنامه هايمان هست به خصوص دختر دانش اموز طراحی خيلی خوبی دارد و برای بهتر شدنش وقت می گذارم .

امکانات آموزشی مدرسه تان چطور است ايا حياط يا دفتر دارد؟

امکاناتش بد نيست سه تا کلاس با پنجره های بزرگ دارد. يک فايل هم داريم. دفتر کوچکی هم دارد من از يکی از کلاسها به عنوان دفتر استفاده می کنم . حياط هم دارد اما نه ان حياطی که شما تصور می کنيد محوطه کوچکی پر از پستی و بلندی چون اينجا يک منطقه کوهستانی است زمين های صاف کم اند . اما امکانات ديگر مثل ازمايشگاه علوم ندارد .

کلاسها را چطور گرم می کنيد؟

با بخاری نفتی .اما هوا که خيلی سرد باشد امکان گرم کردن کلاس نيست . چون کلاسها بزرگند . آن وقت به اتاق کوچکی که متعلق به پدر شاگردانم است منتقل می شويم انجا کوچک است و با بخاری حسابی داغ می شود

معلم يک کلاس دو نفره بودن کسالت اور نيست؟

تا حدی سخت است يعنی نمی توانی آن حال و هوای واقعی مدرسه را حس کنی اما با اين حال خودم را سرگرم می کنم با بچه ها خيلی روابط نزديک دارم انها من را دوست دارند و گاهی که پدر و مادرشان کار دارند پيش من و همسرم می مانند .حتی چند شب که والدين شان نبودند شبها هم پيش ما بودند و صبح با هم به مدرسه می رفتيم

در مدرسه فعاليت ديگری هم داريد؟

من مدير- آموزگار هستم و وقت اضافه ام را با کارهای اداری می گذرانم بخشنامه ها را تنظيم و ثبت می کنم جوابهای اداره را می دهم و برای امتحانات سوال طرح می کنم بالاخره يک جوری خودم را سرگرم می کنم .

سال گذشته هم همين تعداد دانش‌آموز داشتيد؟ سال آينده چطور همين تعدادباقی می‌ماند؟

سال قبل همين دو نفر دانش اموزم بودند و سال اينده هم احتمالا همين دو نفر باقی می مانند .البته در سالهای قبل تعداد دانش اموزان ابتدائی بيشتر هم بود شنيدم تا ۲۰ نفر هم می رسيد .

علت اصلی مهاجرت در اين روستا در سالهای اخير چه بوده است؟

به خاطر نبود مدرسه راهنمائی. خانواده هائی که چهار- پنج دانش اموز داشتند و چند تائی شان هم راهنمائی بودند از روستا رفتند همين مساله باعث شد تعداد شاگردان ابتدائی هم حسابی کم بشود .اين مساله موجب شد که خيلی ها خانه و شغلشان را که بيشتر دامداری و نجاری بود رها کنند و به روستاهای مجاور بروند .

تا به حال اتفاق افتاده که هر دو دانش‌آموزتان غايب باشند؟

چرا بعضی وقت ها اتفاق می افتد زمانی که مريض اند يا برای شان کار خاصی پيش می ايد آن وقت از قبل خبر می دهند و من هم مدرسه را تعطيل می کنم.

آيا آموزش و پرورش مخالفتی ندارد که برای تدريس به دو دانش آموز مشغول به کار باشيد و حقوق بگيريد؟

نه هيچ مخالفتی ندارد اتفاقا يک مدت زمزمه اش را شنيدم که قصد تعطيلی مدرسه را دارند اما ظاهرا تعدادی از مديران مخالفت کردند .اما خب تا حالا بابت حق التدريس که حقوقی نگرفته ام و در امدم همان ماهی ۸۰ هزار تومان سرباز معلمی ام است .

با ۸۰ هزار تومان چگونه زندگی خود و همسرتان را می‌گذرانيد؟

۵۰ هزار تومان کرايه خانه می دهم وبا ۳۰ تومان باقيمانده زندگی می کنم . شايد برای شماها تصور چنين موضوعی هم سخت باشد اما ما قانعيم اگر اموزش و پرورش مرا به عنوان حق التدريس اش قبول کند می گويند حقوقم به ماهی ۲۰۰ هزار تومان هم می رسد. ولی می گويند اموزش و پرورش ديگر حق التدريس نمی خواهد که اميدوارم اين طوری نشود چون من واقعا کارم را دوست دارم و علاقه ای به ترک اين روستا و پيدا کردن شغل ديگری ندارم .البته تابستان ها کارهای ديگری هم انجام می دهم مثل کشاورزی و نجاری .

اين سختی‌ها نااميدتان نمی‌کند؟

نه من از کودکی با سختی و مشقت بزرگ شده ام. ما ۱۲ خواهر و برادر بوديم و از بچگی و دوران دانشجوئی هميشه کار می کردم. پدرم نجار بود و با همه فقرش همه ما را به مدرسه فرستاد بيشتر خواهر و برادرهايم تحصيلات دانشگاهی دارند يکی از برادرهايم وکيل است و ديگری مهندس.خواهرهايم هم در س خوانده اند .يک جوری طبيعت ما را به اين نوع زندگی قانع کرده است . هر چند هميشه از همسرم به خاطر صبر و تحملش سپاسگزارم و در همه حال به خدا توکل می کنم .

اوقات بيکاری تان را چگونه می‌گذرانيد؟

سرمای شديدی هيچ امکاناتی باقی نگذاشته نه تلويزيونی هست نه امکانات رفاهی ديگری .جائی هم نمی شود رفت چون برف ان قدر زياد است که ممکن نيست. البته خطر حمله گرگ و خرس هم هست به خاطر همين بيشتر وقت مان را در خانه می گذرانيم بالا خره اين هم زندگی ماست با همه تلخی ها و شيرينی هايش .

ترانه بنی یعقوب،  روزنامه همشهری