نوروز و سفره هفت سين

نوروز و هفت سين

اعضاى خانواده همه در تب و تابند، تا ساعت تحويل سال نو اندکى بيشتر نمانده،

دختر خانواده با نگرانى سفره هفت سين را مي‌نگرد، گاه چيزى را اندکى جابجا مى‌کند، زاويه آيينه را تغيير مى‌دهد تا قرآن و سبزه در دل آن بنشيند،

همه اعضاى خانواده به دور سفره عيد مى نشيند و سال نو را با صميمت آغاز مى‌کنند. نوروز درپاى سفره‌ايى که اجزاء آن همگى رازآلود و زيبايند آغاز شده است؛

 

امروزه اين خوان نوروزى در اقصى نقاط کشور گسترده مى‌شود: " سفره‌ايى محدود به ترکيب لغوى سين درهمه جا رايج نيست اما اصل گسترش سفره عموميت دارد. چه در تمام شهرها و روستاهاى ايران گسترده مى‌شود. اين خوان مجموعه‌اى است بسيارمتنوع از آنچه که در زندگى به آن محتاجند"

 نزديك عيده، توي خونه تكوني دلت، ما رو بيرون نكني!!! 

دنيا را برايتان شاد شاد و شادي را برايتان دنيا دنيا آرزومندم

بهار يك نقطه آغاز دارد، بهار زندگيتان بي‌انتها باد

 آلبرت انشيتين، زكرياي رازي، نيوتن، من و ساير انديشمندان سال خوشي را براي شما آرزومنديم

 

 خدايا به ما خوشنامي كوروش، دانايي مصدق، منش خاتمي، دنياي رفسنجاني، عمر جنتي، بي خيالي احمدي ن‍ژاد و شانس علي دايي عطا كن 

 نوروز آيين رفاقت را نگاهباني مي‌كند كه باور كنيم قلبهايمان جاي حضور دوستانمان است.

آسمان را مي خواهم براي عبور، جاده باريك است. ماه را مي خواهم براي نور، راه تاريك است. تو را مي خواهم براي نظافت، عيد نوروز نزديك است.

ده قانون معجزه‌گر

قانوني برای عادت دادن بچه‌ها به رفتار خوب 

 پیروی از ده قانون ساده به شما امکان می دهد رفتارهای خوب را در کودک خود تقویت کنید و این رفتار را در آنها به صورت عادت در آورید.

 1- رفتار درست بچه‌ها را تقويت كنيد نه بدرفتاری شان را: درخواست‌های مودبانه بچه‌ها را تقویت کنید، نه نالیدن‌ها و فریاد زدن‌هايشان را یا سربه‌سر گذاشتن‌ها و کج‌خلقی‌ها و قهر کردن‌هايشان را. سعی كنيد بحث و گفت‌وگوهای آرامی‌كه در بين‌تان وجود دارد را چند برابر كنيد، نه مجادله کردن و پافشاری و جنگیدن‌هايی كه گاه و بی‌گاه بين‌تان به وجود می‌آيد.

 2- بياموزيد كه قبل از صحبت فكر كنند: هميشه در حين حرف زدن با فرزندانتان از آنها بپرسيد منظور تو دقيقا چیست؟ چقدر راجع به اين حرف فكر كرده‌ای؟ از او بخواهيد كه هميشه حرف‌هايش را بسنجد بعد بزند؛ اگر به اين روش عمل كرد‌ برای ثابت‌قدم بودنش به او پاداش دهید.

 3- از فرزندان‌تان توقع رفتار خوب داشته باشيد:  بچه‌ها باید بدانند که شما چه توقعی از آنها دارید و آنها چه توقعی می‌توانند از شما داشته باشند.

 

وقتی بچه‌ها بتوانند پیش‌بینی کنند که عکس‌العمل شما در برابر رفتارشان چگونه خواهد بود، می‌توانند رفتارهای انتخابی خود را بهتر کنند. مطمئن باشيد كه می‌توانيد به آنها اعتماد كنيد.

 

 4- بچه‌ها به حرف‌های شما اعتماد دارند: بچه‌هایتان را به شیوه‌ای تربیت کنید که در هر موقعيتی به مقتضای آن موقعيت رفتار کنند. به آنها بیاموزید که تلاش کردن اساسی‌ترین چیز است. آنها را در موقعيت‌های خوب تشویق کنید. وقتی شما فرزندتان را تشویق می‌کنید، آنها ایمان و اعتماد شما را به خودشان می‌بینند و در نتيجه به خودشان و توانايی‌هايشان ايمان مي‌آورند.

 5- وقتی الگوی بدرفتاری را تشخیص دادید، شيوه رفتاریتان را تغيير بدهيد:  به فرزندتان قوانین رفتاری حاكم بر خانواده‌تان را بگویید؛ دقت كنيد كه این قوانین باید مشخص‌، ثابت و عقلانی باشد. از جدول‌های رفتاری و تعهدات استفاده کنید، موفقیت‌ها و رفتارهای خوبشان را پررنگ کنید‌؛ از آنها حمایت كنيد و تشویق‌هايتان را هم در اين جدول بگنجانید.

 6- تنبيه معقول در نظر بگيريد: در برابر بچه‌هايتان از تنبیه‌هايی استفاده کنید که به آنها بياموزد كه در برابر اعمال و رفتارشان مسئولند. بچه‌ها با تنبیه‌های معقول به خوب زندگی کردن ادامه می‌دهند. اين تنبیه‌ها می‌توانند شامل محدود کردن و کوتاه‌کردن زمان‌های بیرون بودنشان باشد. فراموش نکنید وقتی از دستشان عصبانی هستید به هیچ عنوان تنبیه نکنید!

 7- از كودكی به آنها درس زندگی بدهيد: وقتی فرزندتان هنوز كوچك است، مسئولیت‌پذیری و تصمیم‌گیری را به آنها ياد بدهيد: این دروس آنها را برای دنیای واقعی آماده خواهد کرد. به‌خاطر داشته باشید که بچه‌ها به محدودیت‌ها، ساختار و قوانیني پایدار و یکنواخت احتیاج دارند.

 8- به آنها عشق بورزيد: علی‌رغم رفتارهای خوب يا بد فرزندانتان به آنها عشق بورزید و روی نکات مثبت اخلاقی و رفتاری شان تمرکز و توجه کنید.

 9- بگوييد كه كار خوب بدون پاداش نخواهد ماند: برای اینکه نسبت به انجام کارهای درست احساس خوبی داشته باشند، به آنها بیاموزید که خودشان درپی به دست آوردن پاداش کار درست خود باشند.

 10- محیط و فضای خانوادگی سالم و دلپذیری را ایجاد کنید: استعدادها و توانایی‌های شان را تایید کنید و ضعف‌های‌شان را بپذیرید و در رفع اين ضعف‌ها به آنها کمک کنید. قبول كنيد كه هيچ‌كس بدون عيب نيست و به آنها فرصت جبران بدهيد.

زندگی  ستاره هالیوود

 شرلی تمپل، معروف‌ترین و زیباترین دختر هالیوود

دوران اوج شهرت شرلی، در دهه ۱۹۳۰ بود. در این هنگام سینما نقوذ فراوان و غیر قابل رقابتی بین مردم داشت. هنوز رقابت تلویزیون و اتومبیل با سینما مطرح نشده بود. در آن زمان سینما هنوز دنیای جادو و افسانه بود. ستارگان سینما حکم خدایان اساطیری را داشتند و هنوز به فکر کسی خطور نکرده بود که از این خدایان می شود انتقاد کرد و بین اینها،معروف ترینشان دخترک خردسالی بود که فرو رفتگی مطبوع گونه هایش را همه دوست داشتند. با این حال،شرلی تمپل در عین کودکی نیز فارغ از تصنع نبود، بیشتر به یک عروسک زنده شباهت داشت تا یک طفل حقیقی. شرلی علیرغم سن و سال کم،یک ستاره بزرگ و درجه یک بود و شاید همین امر بود که این همه مورد توجه و علاقه و کنجکاوی مردم دنیا قرار داشت.

ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

نوروز و كودكان

خبر خوش برای کودکان در نوروز

 

مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه دو از پخش روزانه بیش از شش ساعت برنامه متنوع برای کودکان و نوجوانان در نوروز 88 خبر داد.

 محمد میرکیانی درباره برنامه‌های گروه کودک و نوجوان شبکه دو در ایام نوروز به خبرنگار مهر گفت: گروه کودک شبانه‌روز تلاش می‌کند برنامه‌های متنوع برای کودکان و نوجوانان فراهم کند. در این ایام روزانه بیش از شش ساعت برنامه پخش می‌شود که بخشی از برنامه‌های این گروه از ساعت هشت صبح شروع و تا ساعت 13 ادامه دارد. هر روز عصر هم به مدت 15 دقیقه گزارشی از یکی از مناطق جنگی ارائه می‌دهیم.

 وی با اشاره به ساعت پخش مجموعه "کلاه قرمزی 3" افزود: این مجموعه نوروز هر شب ساعت 20 از شبکه دو پخش می‌شود. علاوه بر آن شبکه یک امسال برنامه کودک ندارد. "فیتیله‌ای‌ها"، "بلندگوهای افسانه‌ای"، جنگ متنوع برای خردسالان با عنوان "شکوفه‌های بهاری"، مجموعه انیمیشن "دانشمندان"، مجموعه انیمیشن "هرمز و قلعه خورشید"، "همیشه بهار" با اجرای خاله سارا از دیگر برنامه‌های نوروزی شبکه دو است.

 مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه دو در ادامه خاطر نشان ساخت: مسابقه‌ای با عنوان "ستاره‌های یک تا شش" نوروز از شبکه دو پخش می‌شود که مسابقه‌ای میدانی ویژه خردسالان است. از اول فروردین یک فیلم سینمایی همچون "خواب زمستانی"، "خاله شادونه و شبح سیاه"، "خاطرات کودکی" و ... پخش می‌شود. احتمال دارد برنامه‌های نوروزی گروه کودک از 29 اسفند آغاز شود.

ماجراي عمو پورنگ

پشت پرده قطع برنامه های زنده عمو پورنگ

 در یکی از برنامه ها یک کودک خردسال در ارتباط تلفنی عروسک خود را به یکی از مسئولان و مدیران مشهور تشبیه می کند و یا اینکه کودکی دیگر از مسائل خصوصی و پشت پرده زندگی خانواده خود حرف می زند و در نهایت نتیجه این می شود که عمو پورنگ پس از هفت سال در نوروز 88 برنامه نخواهد داشت.

  پخش برنامه های زنده در صدا و سیما همواره سختی ها و مشکلات خاص خود را دارد که بایستی تدابیری برای رفع آنها و افزایش برنامه هایی زنده با مشارکت واقعی مردم و به دور از حواشی فرمایشی ایجاد شود.

 تداخل خطوط و به روی آنتن رفتن صداها و صحبتهای نامربوط، قطع ارتباط، بر زبان راندن مطالب و سخنان نادرست و یا حتی موهن و سخیف و نیز بیان انتقادات تند و تیز از عملکرد برخی مدیران و مسئولان از جمله مصائبی است که تولید کنندگان برنامه های زنده همواره با انها روبرو بوده و با آن دست به گریبانند. اما این موضوع در برنامه های کودک جنبه خنده دارتر و جالب تری پیدا می کند.

 عمو پورنگ که به یقین یکی از محبوب ترین مجری تلویزیونی در میان کودکان به شمار می رود نیز از این آسیب ها در امان نمانده و بنا بر اعلام تهیه کننده برنامه های عمو پورنگ، این برنامه ها دیگر به صورت زنده اجرا نمی شود. هر چند تهیه کننده برنامه های داریوش فرضیائی ( عمو پورنگ) گفته که شایعاتی که در زمینه برخی مسائل پیش آمده این سری از برنامه ها بر سر زبان ها افتاده نادرست بوده و دخالتی در قطع پخش زنده آن ندارد اما شنیده های خبرنگار جهان از منابع موثق حاکی از آنست که گاف های کودکان پشت خط تلفن در کارهای عمو پورنگ محبوب نقشی عمده در قطع پخش زنده آن دارد.

 

این گزارش می افزاید، در یکی از این برنامه ها یک کودک خردسال در ارتباط تلفنی عروسک خود را به یکی از مسئولان و مدیران مشهور تشبیه می کند و یا اینکه کودکی دیگر از مسائل خصوصی و پشت پرده زندگی خانواده خود حرف می زند و در نهایت، نتیجه این می شود که به دلیل تلفات زیاد مادی و معنوی این گونه برنامه های زنده به خصوص در گروه کودک و نوجوان، عمو پورنگ پس از هفت سال در نوروز 88 برنامه نخواهد داشت و برنامه های آتی وی نیز ضبطی بوده و هفته ای یک بار به صورت غیر زنده بر روی آنتن خواهند رفت.

خودكشي كودكانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نامه كودكان به خدا

 خدای عزیزم!
از اینکه بابای نازمو بردی پیشت تا ازش خوب مواظبت کنی ازت ممنونم   فقط گاهی بهش اجازه بده به منم سر بزنه   آخه منم دلتنگش میشم        مهرنوش

 خدای عزیز!

به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟                           سامی

 خدای عزیز!

شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.                          لاری

 خدای عزیز!

اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم.         میگی

 خدای عزیز!

شرط میبندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچین کاری کنم.        نان

 خدای عزیز!

در مدرسه به ما گفته اند که تو چکار میکنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام میدهد؟

جین

 خدای عزیز!

آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟             لوسی

 خدای عزیز!

این حقیقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمیرود؟                                     آنیتا

 خدای عزیز!

آیا تو واقعاً میخواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟            نورما

 خدای عزیز!

چه کسی دور کشورها خط میکشد؟              جان 

خدای عزیز!

من به عروسی رفتم و آنها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟     نیل 

خدای عزیز!

آیا تو واقعاً منظورت این بوده که « نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار میکنند؟ » اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم.                             دارلا

 خدای عزیز!

بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود. جویس

 خدای عزیز!

وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی دربارهات گفت که از آدمها انتظار نمیرود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمه ای نزنی.   دوست تو (اما نمیخواهم اسمم رو بگم)

 خدای عزیز!

لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هیچ چیز از تو نخواسته بودم. میتوانی دربارهاش پرس و جو کنی.                              بروس 

خدای عزیز!

برادر من یک موش صحرایی است. تو باید به اون دم هم میدادیها! ها!            دنی

 خدای عزیز!

من میخواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اینهمه مو در تمام بدنش.   تام

 خدای عزیز!

فکر میکنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد.                           روث

 خدای عزیز!

من همیشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمیکنم.                           الیوت

 خدای عزیز!

از همۀ کسانی که برای تو کار میکنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم.         راب

 خدای عزیز!

برادرم یه چیزایی دربارۀ به دنیا آمدن بچه ها گفت، اما اونها درست به نظر نمیرسند. مگر نه؟   مارشا

 خدای عزیز!

من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم.     با عشق کریس

 خدای عزیز!

ما خواندهایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاسهای دینی یکشنبه ها به ما گفتند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط میبندم او فکر تو را دزدیده.                 با احترام دونا

 خدای عزیز!

آدمهای بد به نوح خندیدند « تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی میسازی » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کارو میکردم.        ادی

 خدای عزیز!

لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه میکنم.    دین

 خدای عزیز!

فکر نمیکنم هیچ کس میتوانست خدایی بهتر از تو باشد. میخوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه الان تو خدایی، نمیزنم.          چارلز

 خدای عزیز!

هیچ فکر نمیکردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه شنبه ساخته بودی، دیدم، معرکه بود.  

 

شخصيت هاي كارتوني و بچه‌هايي كه حالا بزرگ شده‌اند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کودکی ما و شخصیت‌های کارتونی بی‌ پدر و مادر دهه شصت!

دوران کودکی هم عالمی داشت واسه خودش، دنیامون بزرگ و تپل مپل و سفید بود. زندگی‌ کردن کلی‌ مزه میداد، مزه یام یام و کیت کت، مزه پفک نمکی، مزه نون نخودچی، گاهی‌ وقتا قره قروت، بعضی‌ وقتا هم مزه آدامس بادکنکی پنج ریالی مینو.

 روزا تو مدرسه تصمیم کبری میخوندیم و از رو کوکب خانم رونویسی میکردیم. تو راه برگشت، از خود امجدیه تا در خونه دنبال یه توپ پلاستیکی دولایه سگ دو میزدیم، قبل از خونه رفتن از اسمال آقا بقال سر کوچه یه نوشابه و کیک میخریدیم ۳ تومان. میرسیدیم خونه، کیف شوت میشد گوشه اتاق ناهارو میزدیم تو رگ و بعدشم صاف جلوی تلویزیون.

 سال ۱۳۶۰، حدودا ۹-۸ سالم بود، جنگ بود، همه چیز کوپنی و صفی بود، تمام پنجره‌های خونه با نوار چسب ضربدری و فویل و مقوا پوشیده بود که نکنه شب موقع بمبارون نور بره بیرون. یه ساک پر از لوازم ضروری مثل آب و بیسکوییت و چراغ قوه و پتو و البته از همه مهمتر یه رادیوی ترانزیستوری سیاه با باطری اضافه, همیشه کنار در خونه آماده بود که تا آژیر قرمز زدن شال و کلاه کنیم و ساک به دست مثل بقیه همسایه‌ها بریم پایین تو پارکینگ ساختمون.

 اون پایین عجب غوغایی بود، صدای رادیو‌های همسایه‌ها با صدای کر کننده گرومپ گرومپ توپ‌های ضد هوایی حسابی‌ صحنه رو اکشن میکرد، دیگه کلی‌ واسه خودمون خبره بودیم وایمیستادیم گوشه حیاط و تو آسمونی که از هر طرفش گلوله‌های قرمز و نارنجی ضد هوایی میرفت بالا, دنبال نقطه نوری که قرار بود هواپیمای دشمن(دوست و برادر فعلی‌) باشه میگشتیم و سعی‌ میکردیم بین اون همه صدا تشخیص بدیم کدوماش صدای انفجار بمب‌های اونه. میشمردیم؛ یکی‌، دو تا، سه تا………… طرف بمباشو که میریخت میرفت و چند دقیقه‌ای بعد آژیر سفید و بعدش هم همه ساک به دست برمیگشتیم خونه هامون.

 اون زمون اما, نه اینترنتی بود، نه ماهواره‌ای و نه موبایلی، نه پلی استیشنی و نه کامپیوتری. ما بودیم و یک آنتن فکسنی که ارتباط ما رو با صدا و سیمای قزمیت اون روزا برقرار میکرد. کل سر و ته تشکیلات صدا و سیمای ایران ۲ تا کانال تلویزیونی داشت که تقریبا روزی ۱۰-۱۱ ساعت برنامه پخش میکردن، از حدود ساعت ۲ ظهر تا ۱۲ شب! چیزی حدود ۲ ساعت از این برنامه‌ها برنامه کودک و نوجوان بود. شامل چند تایی‌ کارتون و چند تایی‌ هم برنامه معمولا تخمی تولید داخل.

کارتونها هم معمولا دو دسته بودن؛  کارتون‌های کلاسیک آمریکایی و  اروپایی که از قبل از انقلاب هم پخش  میشدن و مقدار پخششون سال به  سال کمتر میشد, مثل: پاپای(بعد از  مسلمان شدن به ملوان زبل تغییر نام  داد)، پلنگ صورتی‌، تام و جری، گوریل  انگوری، معاون کلانتر، تنسی تاکسیدو،  گوفی، میکی ماوس، گالیور، پینوکیو و  سندباد…

  دسته دوم کارتونهایی بودن که در شرایط تحریمی و انقلابی‌ اون زمان از ژاپن خریداری میشدن، کارتون‌هایی‌ مثل: هاچ زنبور عسل، حنا دختری در مزرعه، بل و سباستین، بنر، دختری به نام نل، مسافر کوچولو، نیکو، خانواده دکتر ارنست، مارکو پولو، سرندی پیتی، ایکیو سان……..

  این کارتون‌ها علاوه بر این که همگی از ریتم خیلی‌ کندتری نسبت به ساخته‌های امریکایی برخوردار بودن و معمولا با دستکاری نوابغ سانسورچی‌ تلویزیون حسابی‌ آموزنده و دارای پیام‌های اخلاقی‌-اسلامی بودن، اکثرا در یک نکته دیگه هم مشترک بودن و اون بی‌ پدر و مادر بودن شخصیت‌های اصلی‌ این کارتون‌ها بود!

 تقریبا بیشتر این قهرمانان یا در جستجوی مادر خودشون بودن یا پدرشون و یا هر دو! تک و توکی هم توشون پیدا میشد که پدری، پدر بزرگی‌، عمه ای، خاله‌ای داشتن و با اون زندگی‌ میکردن, ولی‌ بقیه دست کم نداشتن مادر رو شاخشون بود!

 من هنوز هم نفهمیدم که آیا ژ‌اپنی ‌ها بودن که دوست داشتن تمام شخصیت‌های کارتونیشون یتیم باشن، یا این تلویزیون ایران بود که فقط یتیماشو جدا میکرد و واسه ما پخش میکرد!؟

 منبع: وبلاگ قانقاريا 

داستان يك مادر و هدايايي كه فرزندانش براي او خريدند

هدیه به مادر

 چهار برادر، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر، قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد،آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند. اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد، صحبت کردن.

اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم . دومی گفت: من تماشاخانه (سالن تئاتر) یکصد هزار دلاری  در خانه ساختم. سومی گفت : من ماشین مرسدسی با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره..

چهارمی گفت: گوش کنید، همتون می دونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و میدونین که دیگه هیچ وقت نمی تونه بخونه ، چون چشماش خوب نمی بینه. من ، راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که میتونه تمام کتاب مقدس رو حفظ بخونه .

این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفت. من  ناچارا" تعهد کردم به مدت بیست سال و هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه. برادران دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن.

پس از ایام تعطیل، مادر یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت: میلتون عزیز، خونه ای که برام ساختی خیلی بزرگه ..من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو تمیز کنم.به هر حال ممنونم. مایک عزیز،تو به من تماشاخانه ای گرونقیمت با صدای دالبی دادی.اون ،میتونه پنجاه نفرو جا بده ولی من همه دوستامو از دست دادم ، من شنوایییم رو از دست دادم و تقریبا ناشنوام .هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم ولی از این کارت ممنونم.

 ماروین عزیز، من خیلی پیرم که به سفر برم.من تو خونه می مونم، مغازه بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. این ماشین خیلی تند تکون می خوره. اما فکرت خوب بود ممنونم ملوین عزیز ترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت بعنوان هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه، خیلی خوشمزه بود!! ممنونم !!!!!

اين هم يك نمونه كپي پيست  كردن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نیاز انسان در دوره های مختلف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باورهاي والدين و رشد كودكان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندان‌هایی که برای فرزندان خود با دست خود خلق کرده‌ایم و مانع رشد آنها مي‌شويم را بازشناسيم

یک شعر زیبای کودکانه

علی کوچیکه ، علی بونه گیر

علی كوچيكه / علی بونه گير / نصف شب از خواب پريد / چشماشو هی ماليد با دس / سه چار تا خميازه كشيد / پا شد نشس / چی ديده بود؟ / چی ديده بود؟ خواب يه ماهی ديده بود …

بوی تنش بوی كتابچه های نو / بوی يه صفر گنده و پهلوش يه دو / بوی شبای عيد و آشپزخونه و نذری پزون / شمردن ستاره ها تو رختخواب رو پشت بون / ريختن بارون رو آجر فرش حياط / بوی لواشك بوی شوكولات …

حيفه آدم اين همه چيزای قشنگو نبينه / الاكلنگ سوار نشه / شهر فرنگو نبينه / فصل حالا فصل گوجه و سيب و خيار بستنيس …

ای علی، ای علی ديوونه / تخت فنری بهتره يا تخته مرده شور خونه؟ …
ماهی تو آب می چرخه و ستاره دست چين می كنه / اونوخ به خواب هر كی رفت / خوابشو از ستاره سنگين می كنه / می برتش، می برتش / از توی اين دنيای دلمرده چارديواريا / نق نق نحس ساعتا خستگيا بيكاريا / دنيای آش رشته و وراجی و شلختگی / درد قولنج و درد پر خوردن و درد اختگی …

می برتش، می برتش از توی اين همبونه كرم و كثافت و مرض / به آبيای پاك و صاف آسمون می برتش / به سادگی كهكشوی می برتش / آب از سر يه شاپرك گذشته بود و داشت حالا فروش می داد / علی كوچيكه نشسته بود كنار حوض / حرفای آبو گوش می داد …

من توی اون تاريكيای ته آبم بخدا / حرفمو باور كن علی / ماهی خوابم بخدا / دادم تمام سرسرا رو آب و جارو بكنن / پرده های مرواری رو / اين رو و آن رو بكنن …

ای علی من بچه دريام، نفسم پاكه علی / دريا همونجاس كه همونجا آخر خاكه علی / هر كی كه دريا رو به عمرش نديده / اززندگيش چی فهميده؟ / خسته شدم حالم بهم خورد از اين بوی لجن / انقده پا به پا نكن كه دو تايی / تا خرخره فرو بريم توی لجن …

علی كجاس؟ / تو باغچه / چي می چينه؟ / آلوچه / آلوچه باغ بالا / جرات داری؟ بسم الله!

 

رحماندوست جايزه خود را گرفت

رحماندوست برنده يك جايزه ايتاليايي شد

 نسخه ايتاليايي، فارسي قصه «دو تا لاك‌پشت تنها» نوشته مصطفي رحماندوست، جايزه بخش داستان كودك سومين دوره مسابقه كيفيت نشر خصوصي ايتاليا را از آن خود كرد.

به نقل از روابط عمومي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان،  انتشارات SERENDIPITA ناشر ايتاليايي اين كتاب به عنوان ناشر برگزيده اين مسابقه شناخته شد.

اين ناشر ايتاليايي با عقد قراردادهاي جداگانه‌اي با انتشارات كانون، حق چاپ يازده عنوان كتاب ايراني را خريداري كرده است كه تاكنون چهار عنوان آن با نام‌هاي «برگ‌ها» كار مرتضي اسماعيلي‌سهي، «پرنده و فال» سروده داوود لطف‌الله، «ماه تي‌تي كلاه تي‌تي» سروده افسانه شعبان‌نژاد و «قصه دو تا لاك‌پشت تنها» نوشته مصطفي رحماندوست به صورت دو زبانه (فارسي – ايتاليايي) روانه بازار كتاب اين كشور شده است.

كتاب «برگ‌ها» نيز در حال حاضر به عنوان كتاب آموزشي در مهد كودك‌هاي كشور ايتاليا مورد استفاده قرار مي گيرد