کتاب‌های مصطفی رحماندوست


دوستانی که به دنبال کتاب قصه و شعر برای کودکان خود هستند  مجموعه کتاب عمومصطفی می‌تواند یکی پیشنهاد خوب باشد به ویژه این که دسترسی خرید اینترنتی نیز ایجاد شده است  بی‌تردید شعر خواندن و قصه گفتن برای بچه‌ها یکی از مهمترین عوامل ایجاد و گشترش علاقه به مطالعه در میان آنهاست. و این رو خانواده ها باید توجه بیشتری داشته باشند

http://amumostafa.com

تغییر نگاه نه تغییر در بیرون

درد چشم

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به حکیم بزرگ ميبيند. وي به حکیم بزرگ مراجعه ميكند و او نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.
وي پس از بازگشت از نزد حکیم بزرگ به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از حکیم بزرگ وي را به منزلش دعوت مي نمايد. حکیم بزرگ نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." حکیم بزرگ با تعجب به بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام.

براي مداواي چشم دردتان،  تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.
براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.

داستانک

امروز روز تولدته پدرم

آلفرد اخیرا همسر خود را از دست داده و با تنها دخترش که 6 سال دارد زندگی میکند. او در یک شرکت تجاری کار میکند و زمانی که در شرکت است ناچارا دخترش را در خانه تنها میگذارد. شرایط ناشی از فوت همسرش باعث شده تا تمرکزی بر رو ی کارهایش نداشته باشد و بدین ترتیب امورات از دستش خارج شده و زندگی اش بحرانی گردیده . این داستان مربوط به یک روز فراموش نشدنی و تلخ در زندگی آلفرد است

آلفرد بعد از یک روز کاری سخت و پر تلاتم از شرکت خارج میشود .او که از فشارهای زندگی خمیده شده و روز کاری خوبی را هم سپری نکرده به سمت خانه حرکت میکند و در راه تمام افکارش درگیر با پروژه های شرکت و مشکلات پیش آمده آن است . او متوجه میشود که به جلوی درب منزلش رسیده و دستش را در جیبش میکند تا کلیدش را بیاورد اما کلید در جیبش نیست ! از شدت خشم چهره ی آلفرد به سرخی زده و بدنش به لرزه در آمده  که ناگهان کلید را داخل کیف دستی اش پیدا  می کند، با همان عصبانیت وارد خانه میشود  .

با دیدن این صحنه آلفرد در جای خود خشک میشود !!!!  ؟؟؟؟؟

آلفرد به محض ورود به پذیرایی چشمش به دیوار مقابل میافتد که بخشی از کاغذ دیواری آن پاره شده و روی دیوار نیست . او که از این موضوع مات و مبهوت مانده بی حرکت میماند و در همین هنگام دختر 6 ساله ی او از اتاق بیرون آمده و با صدای کودکانه به استقبال پدر میرود و بسته ای مچاله شده در دست دارد که همان کاغذ دیواری بریده شده است

دخترک: سلام بابایی جونم، اومدی

آلفرد که از شدت خشم گوشهایش هم سرخ شده منتظر میماند تا دخترک به او نزدیک شود و  سیلی محکمی به گوش او میزند ،به طوری که کودک به سمت دیوار پرت میشود و با صدایی فریاد گونه میگه: کاغذ دیواری رو پاره میکنی؟ پوستی ازت بکنم که جرات نکنی از بغل دیوارم رد شی. برای چی کاغذ دیواری رو پاره کردی؟

دخترک که از شدت ضربه هنوز نتوانسته خود را از روی زمین بلند کند با نگاهی به جعبه کوچک که به طرف دیگر پرت شده بود با صدایی همراه با بغض و ترس به آلفرد میگه: آخه بابایی امروز تولدته.


ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

اندر تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی

 

والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند

خیلی جلب می‌کند تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی است. نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه می‌شود. "والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند." 

1- بعنوان مثال بچه غربی سرفه می‌کند. مادر یک دستمال درمی‌آورد و به بچه می‌دهد.

پبچه شرقی شدید سرفه می‌کند. مادر به او می‌گوید "نکن". بعد هم بچه را دعوا می‌کند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم می‌زند. پ

2- بچه غربی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او می‌گوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه می‌خواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان بطرف در می‌رود و خوشحال است. احساس می‌کند کار مهمی انجام می‌دهد.

بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان بیرون می‌برند. بچه زِر می‌زند.بچه شرقی غر می‌زند و نمی‌خواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقه‌اش می‌روند و وعده شکلات و بستنی می‌دهند. بچه رشوه را قبول می‌کند. همچنان غر می‌زند و از مغازه خارج می‌شود. مشغول چانه‌زدن بر سر تعداد بستنی است.

3- بچه غربی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر گوش می‌دهد، اما عکس‌العملی نشان نمی‌دهد.

بچه شرقی در مدرسه دعوا کرده‌است. داستان را برای مادر تعریف می‌کند. مادر درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش می‌دهد. به بچه می‌گوید: "اون فقیره. واسه همین بی‌تربیته. تو باهاش بازی نکن!" ( من غرق در منطق و فراست  این جورمادرها شده‌ام!!)

 4- بچه غربی بستنی می‌خورد. مادر به او دستمال می‌دهد تا دهانش را پاک کند. 

بچه شرقی بستنی می‌خورد. مادر دور دهانش را پاک می‌کند

5- بچه شرقی زر می‌زند. مادر دعوایش می‌کند. پدر به مادر می‌توپد که بچه را دعوا نکن. بچه لگدی حواله پدر می‌کند. مادر می‌خندد. پدر بچه را دعوا می‌کند بچه شرقی زر می‌زند. باز هم به او وعده و رشوه می‌دهند(بچه غربی کلاً زیاد زر نمی‌زند)

6- بچه غربی زمین خورده‌است. بلند می‌شود و به بازی ادامه می‌دهد. بچه شرقی زمین خورده‌است. مادر توی سرش می‌زند و "یا امام رضا" می‌گوید. بچه را بلند می‌کند و مثل کیسه سیب‌زمینی می‌تکاند. بچه می‌ترسد و جیغ می‌کشد. مادر گونه می‌خراشد. هر دو مفصل هوار می‌کشند. بعد بچه می‌رود بازی کند. مادر آینه در‌می‌آورد تا آرایشش را کنترل کند.

7- در مطب دکتر حوصله بچه غربی سر رفته‌است. مادر از کیفش کاغذ و مداد‌رنگی بیرون می‌آورد. بچه مشغول می‌شود.   در مطب دکتر حوصله بچه شرقی سر رفته‌ است. مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک صورتحساب از کیفش درمی‌آورد. یک خودکار ته کیفش پیدا می‌کند. اول کلی "ها" می‌کند و نوک زبانش می‌زند تا بنویسد. بچه دو خط می‌کشد. رنگ ندارد و جذبش نمی‌کند. از جایش بکند می‌شود تا دور اتاق چرخی بزند. مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده‌باشد لاینقطع می‌گوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شده‌است. دلت می‌خواهد بلند شوی و دودستی بکوبی توی سر مادر شرقی !!!

 

باز هم دعوا

 

وقتي فرزندانمان باهم دعوا مي کنند چه کنيم؟

 

مديريت حل بحران بين فرزندان

دعواي فرزندان براي خانواده هاي چند فرزندي چيز عجيب و غريبي نيست. هيچ پدر و مادري نمي توانند ادعا کند که فرزندانشان هيچ وقت با هم دعوا نکرده اند. اين مشکل اجتناب ناپذير است اما بسياري از ما والدين نمي دانيم با اين مشکل چطور برخورد کنيم. گاهي سر هر دو داد مي زنيم «بس کنيد!»، گاهي طرف فرزند بزرگ تر را مي گيريم و گاهي او را محکوم مي کنيم و از فرزند کوچک دفاع مي کنيم. بعد هم نمي توانيم پيش بيني کنيم که در فضاهاي بزرگ تري مثل مدرسه و جامعه چه اتفاقي براي آنها خواهد افتاد.

 خيلي وقت ها اين مشکل براي ما به يک مشکل اساسي تبديل مي شود اما بدون اينکه خودمان متوجه باشيم، عامل ادامه اين دعواها در بين فرزندانمان مي شويم. خوشبختانه راه حل اين مشکل خيلي هم پيچيده نيست و تنها نياز به صبر و حوصله ما دارد. بايد بپذيريم که اشتباه برخورد کرده ايم و روشمان را تغيير دهيم. آن وقت است که مي توانيم کنترل رفتار فرزندانمان را به دست بگيريم.
کتک زدن يا داد زدن سربچه ها روش درستي نيست چون اين کارها به فرو نشاندن عصبانيتشان کمکي نخواهد کرد. کافي است آنها را راهنمايي کنيد تا خودشان اختلافشان را حل کنند.

ريشه يابي علت ها

1- براي توجه

علت اختلافات کودکانتان را شناسايي کنيد و آنها را تا حد ممکن کم کنيد. دعواي بچه هاي به چند علت است. اگر بعد از چند بار دعوا کردن کودکان متوجه شوند که هنگام دعوا شما توجه بيشتري به آنها نشان مي دهيد، طبيعي است که از دعوا کردن خوششان بيايد. همين دعوا کردن است که باعث مي شود شما براي جدا کردنشان هم که شده آنها را بغل بگيريد و به اتاق ديگري ببريد يا حتي به چشمانشان نگاه کنيد و سرشان داد بزنيد. ممکن است بگوييد اين توجه که منفي و بد است. بله، اما وقتي توجه مثبت و تشويق را از کودک دريغ کنيد، به هر ترتيب که شده سعي مي کند توجه شما را به خودش جلب کند؛ حتي توجه منفي! پس سعي کنيد آنقدر به کودک توجه کنيد که او مجبور نشود با دعوا شما را متوجه خودش کند.

2- گفت و گو و بيان احساس

به کودکانتان ياد بدهيد که احساساتشان را در زمان عصبانيت، شادي و غم ابراز کنند. خيلي وقت ها کودک قبل از بيان ناراحتي و عصبانيت خود به ديگران، از کتک زدن و رفتارهاي خشن استفاده مي کند چرا که ياد نگرفته چطور به خواهرش بگويد که دوست ندارد کسي به اسباب بازي اش دست بزند. همين حرف زدن و ابراز ناراحتي مانع از ايجاد هرنوع برخورد لفظي يا فيزيکي مي شود.

گاهي ممکن است ندانيد چرا دعوا شروع شده است. در اين موارد سعي کنيد يک طرفه به قاضي نرويد و از کسي جانبداري نکنيد. از کودکانتان بخواهيد که ماجرا را از اول تعريف کنند و هر کدام راه حل هايي را که براي حل اختلاف دارند بگويند. حتي مي توانيد راه حل ها را روي يک برگه کاغذ بنويسيد. ممکن است بعضي راه حل ها خنده دار و نشدني به نظر برسند اما آنها را هم بنويسيد. توانايي آنها براي حل مشکل را دست کم نگيريد. البته شما هم مي توانيد پيشنهاد بدهيد اما صبر کنيد تا خود کودکان يکي يکي راه هاي غيرممکن و نامناسب را خط بزنند تا بالاخره به بهترين راه براي حل اختلافشان برسند.

روش هایی براي جلوگيري از دعوا

دعواي بين خواهر و برادرها به اندازه تغيير فصول سال طبيعي است. برخلاف آنچه بيشتر والدين تصور مي کنند، دعواي ميان فرزندان نشان دهنده سلامت رواني در خانواده است اما در بعضي مواقع اين مسأله طبيعي تبديل به مشکل مي شود و نمي توانيم از عهده آن بر بياييم. براي کنترل اوضاع در اين طور مواقع و کاهش دعوا بين کودکانتان، به کاربردن 10 روش مي تواند کارساز باشد.
بچه ها از شما ياد مي گيرند که چطور اختلافشان را با هم حل کنند. اگر اين کار را به آنها آموزش نداده ايد، انتظار نداشته باشيد بلد باشند به خوبي از عهده اين کار بربيايند.

1- جنگ و دعوا

معمولا يکي از روش هايي که بچه ها براي جلب توجه والدين به آن متوسل مي شوند، جنگ و دعوا است. بنابراين اگر به آنها بي توجهي کنيد (البته تا زماني که کار به کتک کاري هاي خطرناک نرسيده است)، ديگر کمتر از اين روش براي جلب توجه استفاده مي کنند.

2- رعايت مساوات

زماني که بين فرزندانتان دعوا و درگيري پيش مي آيد ، ممکن است متوجه شويد که کدامشان دعوا را  شروع کرده و مقصر است. در چنين وضعيتي به هيچ وجه اظهار نظر نکنيد و هرگز طرف هيچ کدامشان را نگيريد.

3- تشويق هنگام صلح

وقتي که بچه ها به خوبي و بدون مشکل در کنار هم بازي و فعاليت مي کنند، نشان بدهيد که از اين وضعيت خوشحال هستيد. طوري رفتار کنيد که بفهمند از اينکه با هم خوب هستند و دعوا نمي کنند ، خوشتان آمده است.

4- شما الگو هستيد

اينکه هر از گاهي بحث و مرافعه کردنتان را به آنها نشان دهيد، بد نيست؛ البته در صورتي که روش مواجه شدن با آن و حل کردن اختلافات و آشتي کردن را هم به آنها ياد بدهيد. بچه ها از شما ياد مي گيرند که چطور اختلافشان را با هم حل کنند. اگر اين کار را به آنها آموزش نداده ايد، انتظار نداشته باشيد بلد باشند به خوبي از عهده اين کار بربيايند.

5- همه با هم

فعاليت هايي را برنامه ريزي کنيد که همه اعضاي خانواده با هم در آن شرکت کنند با فرزندانتان درباره اينکه اعضاي خانواده بايد با هم همکاري کنند، صحبت کرده و اهميتش را به آنها گوشزد کنيد. از انجام بازي ها و فعاليت هايي که حس رقابت و احتمال دعواي فرزندانتان را افزايش مي دهند ، خودداري کنيد؛ مگر آنکه بتوانيد احساس رقابت آنها را کنترل کنيد تا به حسادت تبديل نشود.

6- آموزش هنگام آرامش

زماني با آنها درباره دعا کردنشان صحبت کنيد که آرام شده و مشکلاتشان را با هم حل کرده باشند. براي فرزندانتان اين سؤال را مطرح کنيد که چه کارهاي ديگري را مي توانستند به جاي کتک زدن همديگر انتخاب کنند و به آنها در پيدا کردن ايده هاي جديد و جواب دادن به اين سؤال کمک کنيد.

7- نتيجه گيري به جاي تنبيه

معمولا تنبيه کردن بچه ها فقط آنها را عصباني تر کرده و باعث مي شود بيشتر دعوا راه بيندازند؛ البته کمي سرزنش کردن، طبيعي و اجتناب ناپذير است اما تا آنجا که مي توانيد، به جاي تنبيه از نتيجه گيري منطقي استفاده کنيد.

8- کنترل عکس العمل ها

وقتي که لازم است بين آنها پادرمياني کنيد، آرامش خود را کاملا حفظ کنيد. اگر عصباني بشويد، مطمئن باشيد احتمال اينکه دوباره جنگ و دعوا راه بيفتد، بيشتر کرده ايد.

9- گره ها را کم کنيد

فکر کنيد ببينيد که معمولا چه مسائلي بيشتر باعث اختلاف و دعواي آنها مي شود. مثلا اگر مي خواهيد براي بچه هايتان توپ بخريد ، هرگز براي يکي از آنها توپ قرمز رنگ و براي ديگري آبي رنگ نخريد.

10- همان طور که هست

هر روز به بچه هايتان بگوييد که دوستشان داريد و مهم تر از اين، علاقه تان را به آنها نشان دهيد. بچه هايي که وابستگي عاطفي بيشتري به والدين دارند ، کمتر دعوا مي کنند. اين کار شايد شما را کاملا از شر دعواي فرزندانتان خلاص نکند اما بي نتيجه هم نيست.

 

اقتصاد و تعلیم و تربیت

 

اقتصاددان عزیز چطور بچه‌هایم را ادب کنم؟

تیم هارفورد- مجید روئین پرویزی 

آموزش نظم و انضباط به بچه‌ها به‌نظر ساده است. «اگر خوب رفتار کردند، به شان جایزه بده و اگر بد رفتار کردند، تنبیه شان کن.» یعنی بچه‌ها ظاهرا باید به انگیزش‌ها پاسخ بدهند دیگر، درست می‌گویم؟ اما چرا اقدامات من در مورد فرزندانم چندان نتیجه بخش نیستند؟

تام عزیز

حرفَت درست است، اما تا حدودی! بله کودکان به مشوق‌ها پاسخ می‌دهند، اما این استراتژی محدودیت‌های خودش را دارد؛ اولین‌اش اینکه کودکان بی‌صبرند. اگر می‌بینی با تشویق و تنبیه نمی‌توانی بچه‌ات را به خوب رفتار کردن وادار کنی، حتما باید هر از گاهی چماق و هویج ات را مورد بازبینی قرار دهی.

مساله دوم به اعتبار مربوط می‌شود. اگر بچه 4 ساله‌ات را به تنبیه با شلاق تهدید کنی، آیا اجرایش خواهی کرد؟ احتمالش به نظر کم است، به همین خاطر هم بچه‌ات خیلی زود وقت‌هایی که تهدیدهایت فقط برای ترساندن باشند، می‌فهد و آنها را جدی نمی‌گیرد.

بنابراین، مساله این است که تنبیهاتی دم دستت داشته باشی که قابلیت اجرایی داشته باشند. این کار را می‌توانی از طریق به‌وجود آوردن یک «اساس تنبیه» – نه تنبیهِ اساسی – انجام دهی.

پروفسور جاشوآ گنز، نویسنده کتاب اقتصادِ والدین، معتقد است که اگر فردی منبع مداومی از پول یا شکلات داشته باشد، قدرت چانه زنی‌اش در مقابل کودک بالا می‌رود.

تهدید به حذف هویج (مثلا همین شکلات یا پول تو جیبی) معتبرتر است، تا اینکه بچه‌ات را تهدید کنی که با سیم خاردار شلاقش خواهی زد. یعنی آنچه را که پدر و مادری ممکن است هله هوله تلقی کنند، از نظر پروفسور گنز می‌تواند یک «عامل انگیزشی» باشد.

البته همچنین پیش از این در مورد تحقیق بروس واینبرگ نوشته‌ام، که نشان داده بود کودکان خانواده‌های ثروتمند کمتر در معرض خطر تنبیه بدنی قرار دارند زیرا همواره می‌توان آنها را با حذف پول تو جیبی تنبیه کرد. خانواده‌های فقیر از آنجا که پول کمتری دارند، اغلب چاره‌ای جز کتک زدن بچه‌شان پیدا نمی‌کنند، زیرا گزینه‌های تنبیهی شان تنوع کمتری دارد.

 

کودکان آنگونه زندگی می‌کنند که آموخته‌اند

ببینید کودک شما چگونه زندگی می‌کند

تا دریابید شما چگونه زندگی کردید

 

 

اگر کودکی با انتقاد زندگی کند، می‌آموزد که محکوم کند.

اگر با عناد و دشمنی زندگی کند، می‌آموزد که بجنگد.

اگر کودکی با ترس زندگی کند، می‌آموزد که بهراسد.

 

اگر کودکی با احساس ترحم زندگی کند، می‌آموزد که احساس بدبختی کند.

اگر کودکی با تمسخر زندگی کند، می‌آموزد که شرمنده باشد.

اگر کودکی با حسادت زندگی کند، می‌آموزد که حسرت به چه معنا است.

 

اگر کودکی با شرمندگی زندگی کند، می‌آموزد که متزلزل باشد.

اگر کودکی با عشق بدون قید و شرط زندگی کند، می‌آموزد که اعتماد به نفس داشته باشد.

اگر کودکی با تشویق بجا زندگی کند، می‌آموزد که که قدردانی کند.

 

اگر کودکی با بردباری زندگی کند، می‌آموزد که صبور باشد.

اگر کودکی با مقبولیت زندگی کند، می‌آموزد که عشق بورزد.

اگر کودکی با تائید زندگی کند، می‌آموزد که خودش را دوست بدارد.

 

اگر کودکی با شناخت زندگی کند، می‌آموزد که داشتن هدف در زندگی پر اهمیت است.

اگر کودکی با تعاون زندگی کند، می‌آموزد که سخاوتمندی یعنی چه.

اگر کودکی با صداقت و انصاف زندگی کند، می‌آموزد که حقیقت و عدالت کدام است.

 

اگر کودکی با ایمنی زندگی کند، می‌آموزد که به خود و اطرافیانش اعتماد داشته باشد.

اگر کودکی با دوستی و مهربانی زندگی کند، می‌آموزد که زندگی در این دنیا زیباست.

اگر شما با آرامش زندگی کنید، کودک شما می‌آموزد که بدون اضطراب زندگی کند.

 

لبخند و تبسم کودکانه

 تبسم کودکان

 

کودکان خیلی زود تبسم می‌کنند. در هفته‌های اول تولد ، تبسم اولیه ابتدا به سمت مادر و صدا است.

آنها در 4 ماهگی می‌خندند که در پاسخ به غلغلک یا سایر تحریکات لمسی ، بازی‌های دالی و در اواخر اولین سال زندگی در پاسخ به رویدادهای عجیب از قبیل شیر خوردن مادر از شیشه شیر کودک می‌باشد.

 

از حدود 18 ماهگی به بعد ، کودکان به بازی‌های تخیلی می‌پردازند. آنها مبالغه گویی‌ها، لاف‌زدن‌ها و ناهمخوانی‌ها را شروع می‌کنند. بازیهای خیالی اغلب اجتماعی بوده و منبعی از شادمانی است.هر چه کودکان بزرگتر می‌شوند، لطیفه‌های خنده‌دار بحث‌برانگیزی را پیدا کرده و بعد از 6 الی 7 سالگی می‌توانند معانی را به صورت چندگانه درک کنند، به خاطر اینکه به مرحله " تفکر عملیات عینی " پیاژه می‌رسند. از سنین اولیه کودکی یک عنصر اجتماعی قوی در شوخی کودکان وجود دارد. 

در سن سه سالگی میل قوی به گفتن لطیفه وجود دارد. کودک در شوخی دیگران شرکت می‌کند تا آنها رابخنداند به خاطر اینکه خندیدن لذت بخش است و عضویت در گروه را شکل می‌دهد.کودک 7 ساله در حضور دیگران بیشتر می‌خندد و مخصوصا در جمع خنده همسالانش خنده‌اش بیشتر می‌شود. .

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب را ببینید و بخوانید

ادامه نوشته

خواندن داستان برای کودکان از واکسیناسیون مهمتر است

تحقیقات علمی نشان داد:

 

خواندن داستان برای کودکان از واکسیناسیون مهمتر است

 

یک محقق آمریکایی در تحقیقات خود نشان داد که خواندن داستانهای کودکانه در سالهای پیش از دبستان نقش مهمی در توسعه حافظه، زبان و توانایهای حرکتی کودک ایفا می‌کند و خواندن این داستانها حتی از واکسیناسیون کودکان مهمتر است.

 

به گزارش خبرگزاری مهر، تیم تحقیقاتی پروفسور بری زاکرمن از دپارتمان کودکان دانشگاه بوستن در تحقیقات خود نشان دادند که خواندن داستانهای کودکانه نقش مهمی در توسعه حافظه، زبان و تواناییهای حرکتی کودکان دارد.

 

این محققان که نتایج تحقیقات خود را که در مجله Archives of Disease in Childhood منتشر کرده اند در این خصوص اظهار داشتند: "کودکان برای این متولد می شوند که کتاب بخوانند و بنابراین اولین برخوردهای آنها با کتاب باید در اولین سالهای زندگی اتفاق بیفتد در غیراین صورت عشق واقعی به کتابخوانی در آنها بسیار دیر شکل می گیرد."

 

به گفته این محققان، والدینی که برای کودکان خود با صدای بلند داستانهای شبانه می خوانند و با کودکان درباره موضوع کتاب بحث می کنند تحریکات چند حسی فرزندان خود را برمی انگیزند. این حواس شامل حواس بینایی، شنوایی، لامسه و حرکتی است.

 

به علاوه والدین با خواندن داستان از یک زبان پیچیده تر و سازگارتر با ارتباطات گفتاری استفاده می کنند. همین مسئله به غنی تر شدن مخزن واژگانی کودک کمک می کند.

 

همچنین حافظه با خواندن کتاب بیشتر تمرین می کند و هر بار که با خواندن کتاب تحریک می شود توانایی قضاوت را توسعه می دهد.

 

پروفسور زاکرمن در این باره توضیح داد: "هدف از انجام این تحقیقات این بود که به والدین نشان دهیم خواندن داستان برای کودکان از واکسیناسیون آنها مهمتر است."

 

به گفته این محقق، کتابی که برای کودکان خوانده می‌شود باید تصویر داشته باشد. تصویر می‌تواند به کودک عشق به کتاب را بیاموزد.

چهره آدم‌ها در طول هفته

امروز چه ژستی به چهره خود داده‌اید

کمی به چهره خود نگاه کنید ببینید امروز با کدامین حالت زندگی را شروع کردید. دیروز چطور

 

 البته حق انتخاب با شماست ولی با لبخند و مثبت‌اندیشی زیباتر به نظر می‌رسید تا زمانی که مدام یکجا بنشینی و  آیه یاس بخوانید.

 

 

دیروز برای انجام کاری به  دفتر یکی از معاونین وزیر بازرگانی رفتم شروع کرد که نه نمی‌شود و سابقه ندارد و از این حرف‌ها، صبر کردم تا کلامش تمام شود بعد گفتم این حرف‌ها را زیاد شنیدم. آیه یاس است. اگر کاری کردید معلومه فرد توانمندی هستید و گرنه خودم هم این حرف‌ها را بلدم

 

بعد گفت حالا درخواستت را بگذار تا ببینم چه می‌توانم برایت بکنم. اینجا بود که یاد این جمله انيشتين افتادم که مي‌گفت: " آنچه در مغزتان مي‌گذرد، جهانتان را مي‌آفريند."  

 

 

ادامه نوشته

بهانه‌هایی که غالبا در چنته داریم

چهل عذر و بهانه مشهور

 

اشخاص ناموفق ار ویژگیهای مشترکی برخوردارند: داشتن عذر و بهانه. آنها مشکلات, و شرایط نامطلوب و عوامل بیرونی را مسئول شکست و عدم موفقیت خود می‌دانند. یکی از تحلیل‌گران که در مورد شخصیت اشخاص بررسی کرده فهرستی درباره رایج‌ترین عذر و بهانه‌های این افراد تهیه کرده است. وقتی این فهرست را می‌خوانید, ببینید چند مورد از این بهانه‌سازی‌ها در مورد شما صدق می‌کند. اما انسانهای موفق علیرغم شرایط و امکانات محدودی که دارند با آنچه می‌خواهند دست می‌یابند. شما هم دوست دارید جز گروه دوم باشید؟ اما لیست بهانه‌های کلیشه ای و معروف:

 

1.اگر من همسر و خانواده داشتم / 2.اگر به قدر کافی پارتی داشتم / 3.اگر آموزش خوبی دیده بودم / 4.اگر می توانستم کاری پیدا کنم / 5.اگر سالم بودم / 6.اگر فقط وقت داشتم / 7.اگر شرایط بهتر بود / 8.اگر دیگران مرا درک می کردند / 9.اگر موقعیت مکانی و زمانی من متفاوت بود / 10.اگر می توانستم زندگی ام را از نو اداره کنم / 11.اگر از حرف دیگران نمی ترسیدم / 12.اگر دیگران می گذاشتند / 13.اگر به من شانس می دادند / 14.اگر برایم اتفاقی نیفتد / 15.اگر جوانتر بودم / 16.اگر می توانستم کاری را که می خواهم انجام دهم / 17.اگر ثروتمند به دنیا آمده بودم / 18.اگر می توانستم اشخاص مناسبی را پیدا کنم / 19.اگر استعداد بعضیها را داشتم / 20.اگرجرات ابراز وجود داشتم / 21.اگر از فرصت های گذشته استفاده کرده بودم / 22.اگر دیگران اعصابم را خراب نمی کردند / 23.اگر مجبود نبودم خانه داری کنم / 24.اگر ریسم مرا تشویق کرده بود / 25.اگر می توانستم پولی پس انداز کنم / 26.اگر کسی را داشتم که به من کمک کند / 27.اگرخانواده ام مرا درک می کردند / 28.اگر در شهر بزرگ تری زندگی می کردم / 29.اگر آزادی عمل داشتم / 30.اگر می توانستم از شر بدهی خلاص شوم / 31.اگر شکست نخورده بودم / 32.اگر با من مخالفت نمی کردند / 33.اگر تا این اندازه نگرانی نداشتم / 34.اگر می توانستم با شخص مناسبی ازدواج کنم / 35.اگر مجبود نبودم این قدر کار کنم / 36.اگر پولم را از دست نداده بودم / 37.اگر برای خودم کار می کردم / 38.اگر گذشته ی ناراحت کننده ای نداشتم / 39.اگر ستاره اقبال بهتری می داشتم / 40.اگر می توانستم کمک بگیرم

 

لحظات زندگی بدون آنکه از ما عذر و بهانه ای را بپذیرند یا به مفاهیمی مثل عدالت و برابری توجهی کنند در حال گذرند و تنها موضوع مهمی که باقی می ماند این است که ما چطور این بازی را به پایان برسانیم؟

 

آنتونی رابینر

 

برگرفته از کتاب “مشکلات را شکلات کنیم” نوشته “مسعود لعلی

  

پی نوشت: صادقانه باید بیان کنم که از این بهانه در خودم هم پیدا کردم که در این لیست بود. جسارت نشود ادعایی از موفق بودن ندارم و نصیحت کننده هم نیستم. مطالب اخیر وبلاگ بیشتر مانند آینه ای برای خودم است. تا توصیه ای به دیگران

این طوری شد که فکر کردم ادیسون را شکست می‌دهم

درسته که خنگ و تنبلم ولی به خودم امیدوار شدم

 

دیه از خودم قطع امید کرده بودم، نمی‌دانستم خنگم یا کودن، تنبلم یا بی‌عرضه، معمولیم یا خاص، ولی حالا اینها برایم مهم نیستند، هر چی باشم  کودن‌تر از ادیسون که نیستم

 

زمانی که پیتر جی. دانیل در کلاس چهارم درس می‌خواند٬ معلمش - خانم فیلیپس- مدام به او می‌گفت :" پیتر! تو اصلا خوب نیستی٬ تو یک سیب زمینی گندیده‌ای که هرگز به جایی نخواهی رسید ." پیتر تا سن 26 سالگی کاملا بی‌سواد ماند. یکی از دوستانش تمام شب پیش او می‌ماند و برایش کتاب می‌خواند. او حالا مالک کل خیابانی است که زمانی در آنجا می‌جنگید و در آنجا بود که آخرین کتاب خود به نام " خانم فیلیپس  شما اشتباه می‌کردید!" را به چاپ رساند.

 

لوئیزا می آلکوت٬ نویسنده کتاب "زنان کوچک" از طرف خانواده‌اش تشویق می‌شد که به عنوان پیش خدمت یا خیاط  کاری برای خود دست و پا کند.

 

بتهوون ویولن را به طرز ناشیانه‌ای حمل می‌کرد و به جای اصلاح تکنیک خود ترجیح می‌داد که به نواختن ساخته‌های خود بپردازد. استادش او را یک آهنگساز مایوس می‌نامید.

 

والدین انریکو کاروسو٬ خواننده مشهور اپرا٬ از او می خواستند که مهندس شود. استاد او اعتقاد داشت که او اصلا صدای خوبی ندارد و قادر به آواز خواندن نیست.

 

چارلز داروین٬ پدر نظریه تکامل٬ حرفه پزشکی را رها کرد. پدرش اظهار نمود :" تو به هیچ چیز جز تیر اندازی و گرفتن سگ‌ها و گربه‌ها علاقه نداری." داروین در زندگینامه خود نوشته:" همه استادان و پدرم بر این عقیده بودند که من از نظر هوشی یک پسر کاملا عادی و زیر استانداردهای معمولی هستم."

 

ویراستار روزنامه‌ای٬ والت دیسنی را به خاطر نداشتن فکر و اندیشه اخراج کرده بود. والت دیسنی قبل از احداث دیزنی لند چندین بار ورشکست شده بود.

 

آموزگاران توماس ادیسون اظهار می‌داشتند که او به قدری کودن است که قادر به یادگیری نیست. وی مبتلا به دیسلکسی بود.

 

انیشتین اولین کلمات خود را با 3 سال تاخیر در سن 4 سالگی بیان کرد. آموزگارانش در مورد او می‌گفتند:" کند ذهن٬ غیر اجتماعی و کسی که همواره دستخوش رویاهای احمقانه است." از مدرسه اخراج شد و مدرسه پلی‌تکنیک زوریخ نیز از نام نویسی او امتناع ورزید.

 

لوئیس پاستور قبل از تحصیلات دانشگاهی یک دانش‌آموز متوسط بود و در درس شیمی بین 22 نفر٬ پانزدهمین نفر بود.

 

 اسحاق نیوتن در مدرسه ابتدایی شاگرد بسیار ضعیفی بود.

 

پدر رودین مجسمه‌ساز در مورد او گفته بود: "من به جای یک پسر٬ یک احمق دارم". رودین بدترین شاگرد مدرسه شناخته شده بود و مدرسه هنرهای زیبا نیز سه بار از ثبت نام وی اجتناب کرده بود. عمویش او را غیر قابل آموزش تصور می‌کرد.

 

 لئو تولستوی٬ نویسنده رمان مشهور "جنگ و صلح" در امتحانات دانشگاه مردود شد. او را بی‌میل و ناتوان در یادگیری توصیف کرده بودند.

 

کارفرمایان اف. دبلیو. وولورث٬ تاجر مشهور آمریکایی٬ اظهار داشته‌اند که او به قدری گیج و کودن بود که حتی قادر به انجام امور پیش خدمتی هم نبود.

 

 مورخین ورزش دنیا بر این عقیده‌اند که بیب‌روث بزرگترین قهرمان بیسبال دنیا است. او نه تنها رکورد توپ زنی به هدف٬ بلکه رکورد توپ‌نزنی به هدف را هم شکسته است !

 

وینستون چرچیل در کلاس ششم مردود شد . او پس از پشت سر گذاشتن عمری از شکست‌ها زمانی به نخست‌وزیری انگلستان رسید که 62 سال سن داشت.

 

18 ناشر از چاپ داستان 10000 کلمه‌ای ریچارد باخ به نام "جاناتان٬ مرغ دریایی" که درباره یک مرغ دریایی بلندپرواز است٬ امتناع کردند تا این که سر انجام در سال 1970 توسط انتشارات مک‌میلان به چاپ رسید . از این کتاب تا سال 1975 بیش از هفت میلیون نسخه تنها در آمریکا به فروش رسید

چرا غم در انسان شکل می‌گیرد

موضوع مطلب امروز راجع به "غم" است. آری "غم". همین موجود خیالی و ذهنی....

 

آیا تا حالا فکر کردید که چرا کودکان "غم" ندارند؟ حتما" سریعا" پاسخ می‌دید که "خوب نمی‌فهمند"..

آری کاملا" درست می‌گویید."نمی‌فهمند"...اما چه را نمی‌فهمند و چرا نمی‌فهمند؟

 

انسان بالغ چه تغییری می‌کند که بعد از آن می‌فهمد و آزار می‌بیند؟

 

آیا دقت کردید که کودکان چقدر فراموش کار هستند و کسی که "دیروز" باعث گریستنشان شده را به راحتی در "امروز" دوست دارند؟

آیا دقت کرده‌اید که برای کودکان لحظه "اکنون" چقدر مهم و جذاب است؟

 

حال آیا فهمیده‌اید که چگونه است که کودکان "غم" ندارند؟

"غم" موجودی زایئده تفکر است. تفکری که گاه چنان با ما دشمنی می کند که هرگز دیده نشده است.

 

پس بیایید که دیگر نفهمیم...

پس بیایید که کودک باشیم...

پس بیایید که کودک درون خود را کودکانه نوازش دهیم تا دنیایی بسان کودکان شیرین داشته باشیم...

 "غم" وجود ندارد اگر کودکی باشیم...

افزایش خشونت جنسی علیه کودکان

توصيه‌هاي پليسي ناكارآمد

براي كنترل خشونت جنسي عليه كودكان

 

امير گودرزي

 

 تجاوز به دختر 5 ساله‌اي در چند قدمي پدر، مادر و ده‌ها نفر از بستگانش نگران‌كننده‌ترين حادثه چند هفته گذشته در تهران بود. علت اين حادثه با حوادث ديگري كه از بي‌توجهي والدين سرچشمه مي‌گيرد كاملا‌ تفاوت داشت و اين موضوع به شدت نگراني اين حادثه را دامن زد. پدر و مادر اين كودك در حالي كه در رستوران شام مي‌خوردند فرزند خردسالشان را هم زير نظر داشتند اما كارگر 18 ساله چنان كمين كرده بود كه براي وقوع حادثه يك چشم برهم زدن والدين كافي بود.

  

 

به گفته مديرعامل انجمن حمايت از حقوق كودك، در سه ماهه آخر سال 86، 50 مورد كودك‌‌آزاري به اين انجمن گزارش شده كه در ميان اين موارد افزايش كودك‌آزاري جنسي جاي تامل دارد. 

آمارها نشان مي‌دهد 40 درصد آزارها جسمي، 30 درصد عاطفي، 30 درصد غفلت، 20 درصد آموزشي، 10 درصد بهره‌كشي اقتصادي و 20 درصد آزارهاي جنسي بوده است.

 

ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

شوهراني كه عشق را مي‌كشند

 چنین شوهرانی عشق را در زندگی میکشند؟!

 

1 – شوهرهایی که تعصب بی‌جا را با غیرت اشتباه گرفته‌اند.

خانمش را چون یکی شی می‌پندارد. به نام دوستی و عشق، او را  با توهمات خود زندانی کرده و قوانین ممنوعیت را برای همسر خود وضع می‌کند. 

 

2 – شوهرهای سلطه جو، زورگو و کنترل کننده؟!

 چنین شوهرانی حق انتخاب را به کلی از همسرشان می گیرند و این حق انتخاب را فقط برای خود به رسمیت می شناسند. از تصمیم های مهم و کلی تا جزئی ترین مسائل باید زیر نظر آنها و به فرمان آنها باشد.

 

3 – شوهران بی‌مسئولیت؟!

در تصمیم‌گیری، اجرا، و پاسخگویی نسبت به وظایف و مسئولیت‌های منزل خود را عقب کشیده‌اند و چون حبابی خود را رها کرده اند. هنوز در پی لذت‌طلبی انفرادی خود هستند. 

 

4 – شوهران بی‌احساس و سخت کوش:

برای این شوهران زندگی یعنی کار، کار یعنی زندگی و اینها همه یعنی پول. این شوهران خلاء وجودی خود را فقط با پول و کار پر می کنند. 

 

5 – شوهران وابسته و غیر مستقل؟!

این آقایان به علت اینکه از بچگی تحت چتر حمایتی شدید پدر و مادر خود قرار داشته‌اند و همیشه والدینشان برای آنها تصمیم گرفته‌اند، وابسته، ترسو و دمدمی مزاج و بچه صفت تربیت شده‌اند. 

 

6 – شوهران کمالگرا و خسیس:

این آقایان شخصیت وسواسی دارند. معیارهای نانوشته‌ای در ذهن خود ترسیم می‌کنند و آن را وحی منزل و تخلف‌ناپذیر تصور می‌کنند. به جزئیات زندگی زیاد کار دارند و گیر می‌دهند. برای هر چیز کوچکی در خانواده نظر می‌دهند. همیشه ترس از آینده دارند، اعتماد به نفس پائین، و ایده‌آلی خواهی از مشخصات دیگر اینهاست.

 

شرح كامل در ادامه مطلب

ادامه نوشته

بروز احساسات محل اشکال یا لازم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 خوب و بد بروز احساسات

 

در بسيارى ازجوامع مدرن پنهان داشتن احساسات و عواطف به عنوان مشخصه‌اى منفى تلقى مى‌شود. در برخی دیگر از جوامع جلوگیری از بروز احساسات و حفظ خونسردی رفتاری مثبت به حساب می‌آید؟ این تلقی‌ها تا چه حد بر مبانی علمی استوارند؟

 

جلوگيرى از بروز احساسات معمولاً نشانه‌اى از خونسردى و يا خويشتن دارى است. در بسيارى از جوامع مدرن پنهان داشتن احساسات و عواطف به عنوان مشخصه‌اى منفى تلقى مى شود. آدمى زمانى به عنوان شخصى اصيل و واقعى شناخته مى‌شود كه از بروز احساسات خود شرمنده نباشد و به صورت تصنعى از آنان جلوگيرى نكند. آيا اين نظرات درباره احساسات واقعاً درست هستند و يا اين كه تنها فرضياتى هستند كه بر پايه‌هايى سست استوارند؟

 

نظرات رايج درباره تظاهر بيرونى احساسات

 

تقريباْ اغلب روانشناسان بر اين عقيده‌اند كه تجربه  و دريافت احساسات در زندگى آدمى بسيار مهم است. حتا برخى از كارشناسان فراتر از اين رفته و اصالت فرد را در گرو بروز احساسات مى‌دانند، و انسان‌هاى تودار و يا خويشنتدار را افرادى خونسرد، بى‌تفاوت و غيراصيل قلمداد مى‌كنند.

 

مسلماً اين بينش در گذشته حاكم نبوده است. بطور مثال، تا چندى پيش بروز احساسات براى مردان نشانه ضعف به حساب مى آمد. اما اين پديده نيز دچار تحول گشته است.

 

اما در پس اين مد رايج سوءتفاهمى بزرگ نهفته است. اين فرض كه رفتار احساساتى نشانه‌اى از اصالت است، متكى به اين تصور است كه احساسات و بروز احساسات از يكديگر جدايى ناپذيرند و در رابطه‌اى محكم و مستقيم با يكديگر قرار دارند. بنا به نظرات رايج، هر كس كه به نوعى بروز احساسات خود را تحت كنترل در آورد و يا آن را سركوب كند، سرانجام به خود احساسات نيز آسيب خواهد رساند. اين نظر را مى‌توان بدين نحو بيان داشت كه تجلى عواطف و بروز واكنش‌هاى حسى نشانه‌اى از وجود واقعى و اصيل احساسات در درون آدمى است.

 

اما چندى است كه اين نظرات رايج و كليشه‌اى از سوى برخى پژوهشگران بطور جدى زير سوال رفته است. مانفرد هولودينسكى از دانشگاه مونستر در آلمان به همراه ولفگانگ فريدل ماير از دانشگاه ميشيگان در امريكا عنوان مى‌كنند كه تجلى وبروز احساسات در پيوند مستقيم با خود احساسات نيستند. به نظر آنان يكى از نشانه‌هاى بلوغ دقيقاً همين جدايى ميان ايندو است. فرد بالغ قادر است كه بروز احساسات را تحت كنترل داشته باشد، بى‌آنكه به سركوب احساسات در درون خود دست زند.

 

هماهنگى ميان احساسات و بروز آن در كودكان

 

پژوهشگران بر اين باورند كه تنها در نزد كودكان وحدتى ميان احساس و بيان ويا بروز آن وجود دارد. براى كودك گرسنگى و جيغ زدن امورى يكسانند. تنها در سنين بالاتر كودكان قادر به تمايز ميان احساس و اشكال بروز آن مى‌شوند. آدمى سرانجام در دوران بلوغ قادر مى شود كه ميان تجربه‌هاى درونى و رفتار بيرونى خود بطور قطعى تمايز گذارد و اين به معناى خيانت به احساس درونى نيست و تنها پس از اين تفاوت‌گذارى انسان قادر به مشاركت فعال در زندگى پيچيده اجتماعى مى‌شود.

 

از زمانى كه كودك قادر به تامين نيازهاى خود مى شود، بروز و يا نشان دادن احساسات جنبه درخواستى خود را از دست مى‌دهد و به مرور زمان هر چه بيشتر خصلت ارتباطى آن بر جسته مى‌شود. روانشناسان با آزمايش‌هاى مختلف اين موضوع را بررسى كرده اند. براى مثال كودكان تا پنج و يا شش سالگى بدون حضور شخصى ديگر نيز احساسات خود را نشان مى‌دهند، اما اين رفتار در دوران مدرسه بتدريج محو مى‌شود.

 

فطرى و يا اكتسابى

 

پاول اكمن روانشناس امريكايى، يكى از طرفدارن نظريه هماهنگى ميان احساس و بيان آن، با جمع آورى و تحليل تعداد بيشمارى ازحركات و حالات صورت  انسانى بر اين  نظر است كه برخى از حالات و حركات چهره فراى مشخصات خاص فرهنگى براى همه انسان ها يكسان اند. اين حالات چهره نشانگر احساسات پايه اى وفطرى انسان نظير ترس، خشم، غم، شادى و انزار هستند.

 

اما كلاوس شرر، روانشناس سويسى،  بر خلاف اكمن بر اين باور است كه حالات چهره براى بيان احساسات پايه اى هميشه و در همه جوامع يكسان نيستند و در زندگى روزمره كمتر قابل مشاهده مى‌باشند. و تنوع و تفاوت در تظاهر احساسات پايه‌اى يكى از ويژگى‌هاى  زندگى انسانى مى‌باشد.

 

گرچه نوزدان براى برآوردن نيازهاى خود برخى رفتارهاى يكسان از خود نشان مى‌دهند، اما اين موارد با نمونه هاى اكمن از حالات روحى  تفاوت دارند. به نظر روانشناسانى نظير شرر، هولودينسكى و فريدل ماير احساسات فطرى و مادرزاد نيستند و حتا نوزدان بايد آنرا نخست فرا گيرند.

 

به نظر هولودينسكى هسته اصلى هر احساسى ارتباط و يا مراوده است. كودك جيغ مى‌زند و مادر او را بغل مى‌كند. كودك از همان آغاز مى‌آموزد كه چگونه مى‌توان با بيان احساس محيط خود را تحت تاثير قرار داد. بدين معنا احساسات دريافت‌هاى آشفته و ناروشن جسمى هستند. وتنها پس از مبادله با جهان بيرون كودك مى‌آموزد چگونه احساسات خود را به طور مشخص و دقيق بروز دهد.

 

گريستن و شادى بر صحنه تاتر نشانگر اصالت احساسات نيستند. اما كنترل ماهرانه احساسات نيز  به معناى وجود احساس ژرف، بلوغ و پختگى آدمى نيست. خويشتندارى تنها بدين معناست كه در ظاهر و در سطح  احساس زيادى وجود ندارد. كارشناسان بر اين نظرند كه احساس بخشى از سيستم ارتباطى است كه از سوى اميال انسانى همراهى مى‌شود. نشان دادن احساسات در خدمت دستيابى انسان به آرزوها و اهداف خود است. بروز احساس بيش از همه بيانگر اينست كه شخص علاقه و اميال خود را بجا مى‌داند و در اين زمينه به خود حق مى‌دهد. احساس محق بودن نتيجه روند اكتساب ارزش‌هاى اخلاقى است كه در زندگى اجتماعى  جاى دارند.

 

 

انسانها در قبال بسيارى ازحوادث و موضوعات با بروز احساسات از خود واكنش  نشان مى دهند، اما  اين حوادث و موضوعات بيش از آنكه بيانگر خصوصيت افراد باشد، خبر از اجتماعى مى‌دهند كه انسانها در آن زندگى مى‌كنند. 

 

 دانش

 2008 Deutsche Welle

باورهای خودمان را تنظیم کنیم

 روانشناسی خودباوری

 

باورهاي غلط احساساتمان را تغيير دهيم…

فكر خود را تغيير دهيم تا احساس‌مان متحول شود

بعضي اوقات به خود مي‌گوييم كه زندگي‌مان همين است

كه هست و تا هميشه همين‌گونه ادامه خواهد داشت

با بازنگري در نحوه تفكر و احساس‌مان زندگي خود را متحول سازيم:

 

{باورهاي غلط} مجبوريم همان گونه احساس كنيم كه باشيم و انتخاب ديگري نداريم.

{باورهاي درست} بر خلاف تصور انتخاب‌هاي متعددي داريم پس انتخاب كنيم .

-------------------

{باورهاي غلط} اشخاس و يا چيزهاي ديگر سبب مي‌شوند كه چنين احساسي داشته باشيم.

{باوهاي درست} ممكن نيست ؛ نبايد افراد يا چيزهاي ديگر احساس‌مان را در دست بگيرند.

----------------------

{باورهاي غلط} خودمان  را نمي‌توانيم قبول كنيم  به شرط اين كه افراد ديگر تاييدمان كنند.

{باورهاي درست} تفكرمان را تغيير دهيم  مهم و ضروري نيست كه همه ما را تاييد كنند يا نه.

--------------------

{باورهاي غلط} احساس بي‌ارزشي مي‌كنيم اگر اشتباهي مرتكب شويم نمي‌توانيم ديگر كار درستي راانجام دهيم.

{باورهاي درست} چون ما جايزالخطا هستيم و همه اشتباه مي‌كنيم پس مثل ديگران حق اشتباه كردن را داريم.

---------------------

{باورهاي غلط} مي‌توانيم رفتارها و احساسات ديگران را كنترل كنيم.

{باورهاي درست} تلاش نكنيم رفتار همه افراد را تحت  كنترل خود درآوريم

چون فقط مي‌توانيم رفتار خودمان را  كنترل كنيم...

---------------------

بياييم روش فكر كردنمان را تغيير دهيم به (خود) و رفتارهاي خويش متمركز شويم

آن وقت احساس و افكار ما نسبت به زندگي و همه چيز عوض خواهد شد…

 

و در پايان بايد گفت كه:

وز حادثه ي زمان زاينده مترس     وز هرچه رسد چو نيست پاينده مترس

اين يكدم نقد را به عشرت بگذار   از رفته مينديش و ز آينده  مترس

 

منبع: انجمن مشاوره و روانشناسی خانواده

وقتي خانه از پدر تهي مي‌شود

واکنش فرزندان در برابر  محروميت از پدر

 

فرزندان در برابر حوادث مختلفی که در زندگی‌شان رخ می‌دهد، واکنش‌های متفاوتی از خود بروز می‌دهند. از جمله این حوادث محرومیت از مادر و پدر است،

 

خیلی مهم است که فرد در سنین بالاتر آگاه شود در زمان از دست دادن پدر یا در زمان محرومیت از پدر در ضمیر ناخودآگاه چه تصمیماتی را گرفته است. و چه احساسی را در پی این حادثه، برای مدت زمان طولانی جذب و در خود نگه داشته است، 

 

غالبا فرزندان پسر در سنین بالا سعی می‌کنند جای پدر را در خانواده پر کنند، برخی دیگر اما انتخاب می‌کنند که تنها و گوشه‌نشین باشند،  فرایند رشد آگاه شدن به تصمیمات فکری و احساسی و رفتاری فرد در برابر حوادث تاثیرگذاری است که پیشتر برایش رخ داده و  تاثیران آن هنوز هست و دیده نمی‌شود. در ادامه مقاله موضوعات ذیل مورد بحث قرار گرفته است.

دختران و محروميت از پدر

ارزيابي مادر از پدر

پسري، محروم از الگوهاي مردانگي

مراقبت‌هاي افراطي مادر نگران

ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

تجربه‌های یک پدر در بزرگ کردن دخترش(2)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چگونه کودکم را بزرگ می‌کنم؟

 

 اصل دوم: کودکان به دلایل مختلف بعضی مواقع دوست دارند بازیگوشی کنند و یا دست به کارهایی بزنند کـه ممکنه بزرگترها رو کلافه کنه. این جور مواقع به جای حساسیت نشان دادن به کار کودک که قطعا باعث لجبازی بــیشتر او میشه فقط کافی است با کمی خلاقیت، ابتکار عمل رو به دست بگیریم و با مشارکت خود کـــودک، او رو به راحتی آرام کنیم.  

 

دیشب ریحانه موقع شام برخلاف همیشه حس بازیگوشیش گل کرده بود. انگشتش رو توی کاسه ماست می‌زد و به صورت مامانش می‌مالید. به مامان اشاره کردم که اصلا حساسیت نشون نده و صبر پیشه کنه.

 

اما انگار ریحانه از این کار خیلی خوشش اومده بود و دست بردار نبود. پیش از اینکه مامان رو حسابی کلافه کنه فکری به سرم زد. توی آشپزخونه رفتم. مامان ظرف اصلی ماست رو روی یخچال گذاشته بود.

 

ریحانه رو صدا زدم و گفتم  "بابا می‌شه کمک کنی تا  اون ظرف رو از روی یخچال بردارم" ریحانه درحالیکه از کار من که داشتم ظرف اصلی رو در اختیارش قرار می‌دادم متعجب بود کمکم کرد تا ظرف رو بردارم. بعد بهش گفتم: " بابا کمک کن تا در سطل ماست رو پیدا کنیم بگذاریم روش". ریحانه با اشتیاق این کار رو کرد. و بعد هم با کمک همدیگه سطل رو گذاشتیم توی یخچال. خلاصه ریحانه با مشغله‌ای که براش فراهم شد، شیطنتش رو به کلی فراموش کرد. 

 

وقتی قراره با ابتکار عمل، کودک را آرام کنیم. بهترین فردی که این کار رو می‌تونه انجام بده کسی است  که کودک در آن لحظه به او حساس نشده باشه.

 

صدای بچه‌های کوچه برای ریحانه وسوسه‌انگیز بود. احساس کردم تصمیم گرفته بره توی کوچه. چون بی‌موقع  بود سعی کردم به آرامی منصرفش کنم. اما در اون لحظه مثل اینکه قدرت وسوسه  از قدرت استدلالهای من بیشتر بود. ریحانه تصمیم خودش رو گرفته بود.

 

داشتم به این فکر می‌کردم که چگونه با کمترین دردسر مانع او شوم که نق زدنش شروع شد. مامان که از دور شاهد ماجرا بود گفت: "ریحانه سریع بیا توی اتاق کارت دارم. یه داستان قشنگ همین الان یادم اومد می‌خوام برات بگم" ریحانه سریع پرید توی اتاق و منتظر شنیدن قصه شد. گویی هیچ اتفاقی نیفتاده بود.

 

اصل سوم: کودکان را به زیبائی‌ها حساس کنیم و  لذت‌بردن از چیزهای زیبا و دوست داشتنی را به آنان  بیاموزیم.

 

مدتهاست که هنگام صرف میوه، ریحانه رو به دقت در  رنگ و آب و عطر میوه‌ها دعوت می‌کنم. براش توضیح  می‌دم  که باید از این زیبائی‌ها لذت برد.

این روزها که ریحانه میوه می‌خوره اگه کنارش باشم  می‌گه بابا می‌بینی این میوه چه رنگ قشنگی داره و بعد میوه رو با نفس عمیقی بو می‌کنه. امروز اونو به عطر سبزی که سر سفره بود حساس کردم.

 

چند روز پیش با ریحانه از توی پارک می‌گذشتیم. یک دفعه متوجه شدم ریحانه کنارم نیست و پای گلی نشسته و نوازشش می‌کنه. یادم افتاد  تابستون توی همین پارک ریحانه رو به عشق ورزیدن به گلها دعوت کردم و در مورد زیبائی‌های اونها براش توضیح دادم. هدفم از این کار اینه که یه اصل فراموش شده توی زندگی‌های امروزی رو در ریحانه زنده کنم. 

منبع: چگونه کودکم را بزرگ می‌کنم

تقدیم به بازدیدکنندگان عزیز

 سلام بر تو عزیز یگانه‌ام، تو منحصر به فردی

 

آیا می‌دانی تو بی‌همتاترین فردی هستی که از  این سایت بازدید می‌کنی، بله تو را می‌گویم، فقط اثر انگشت تو نیست که با تمامی انسانها متفاوت است.

 

جلوی آینه خود را بنگر، چشمان زیبایت نیز منحصر به فرد هستند، چهره‌ات یکتاترین چهره است و اگر سالهای سال در جهان بگردی، چهره‌ای چون خود را نخواهی یافت به موهایت، به دستانت، به پاهایت، به همه جسم خود بنگر، آیا یکتایی آن را نمی‌بینی. و من خوشحالم که فردی یکتا چون تو خواننده مطالب من هستی.

 

تو که منحصر به فردی باید منحصر به فرد عمل کنی. رمان زندگیت را نمی‌دانم. تا بگویم که  فصل دیگرش را چگونه بنویس تا قشنگ‌تر شود. نگرانی‌هایت، شادی‌هایت، عشقت، غم‌هایت، ضعف‌هایت، قوت‌هایت، توانایی‌هایت هم،  مثل سایر اجزاء وجودت منحصر به فردند. پس تو نخواهی توانست که  خود را با کسی مقایسه کنی، چون تو فقط تویی و همتا نداری

 

تو رمان زندگی خود را نوشته‌ای و باز هم می‌نویسی. نوزادی و کودکیت را با تعاملات و قابلیت‌ها و اراده‌ات طی کرده‌ای و فصل‌های آن را نگاشته‌ای. دیگر چه فصل‌هایی را نوشته‌ای و چگونه نوشته‌ای.

 

آیا فصل جوانی را نیز تمام کرده‌ای، برای حال چه تصمیمی داری. تو نمی‌توانی رمانهای دیگری را کپی کنی، چون تو تنهاترین و یکتاترین انسانی هست که من می‌شناسم. با همه تفاوت‌ها که ذکر کردم.

 

اکنون که فصل حاضر رمان زندگیت را می‌نویسی، تصمیم بگیر که چگونه این فصل را به اتمام برسانی.

آیا این فصل از رمانت، تراژدی  و غمگین است؟

 

 نقش اول این رمان تویی، در این رمان و در این فیلم تو چگونه نقش ایفاء می کنی، آیا فردی منفعل و خسته و بی‌هدف و بی‌انرژی هستی .چنین رمانی را چه کسی می‌پسندد. آیا خودت نیز که این فیلمنامه را می‌خوانی، مجذوب می‌شوی یا نه

 

ادامه نوشته

کدامین آرامش انتخاب شماست

 

   آرامش

 

پادشاهي جايزه بزرگي براي هنرمندي گذاشت كه بتواند به بهترين شكل، آرامش را تصوير كند. نقاشان بسياري آثار خود را به قصر فرستادند.

آن تابلوها، تصاويري بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهاي آرام، كودكاني كه در خاك مي‌دويدند، رنگين كمان در آسمان، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.

 

پادشاه تمام تابلوها را بررسي كرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب كرد.

اولي، تصوير درياچه آرامي بود كه كوه‌هاي عظيم و آسمان آبي را در خود منعكس كرده بود. در جاي جايش مي‌شد ابرهاي كوچك و سفيد را ديد، و اگر دقيق نگاه مي‌كردند، در گوشه چپ درياچه، خانه كوچكي قرار داشت، پنجره‌اش باز بود، دود از دودكش آن بر مي‌خواست‌، كه نشان مي‌داد شام گرم و نرمي آماده است.

 

تصوير دوم هم كوهها را نمايش مي‌داد. اما كوهها ناهموار بود، قله‌ها تيز و دندانه‌اي بود. آسمان بالاي كوهها بطور بيرحمانه‌اي تاريك بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سيل آسا بود.

 

اين تابلو هيچ با تابلوهاي ديگري كه براي مسابقه فرستاده بودند، هماهنگي نداشت. اما وقتي آدم با دقت به تابلو نگاه مي‌كرد، در بريدگي صخره‌اي شوم، جوجه پرنده‌اي را مي‌ديد. آنجا، در ميان غرش وحشيانه طوفان، جوجه گنجشكي، آرام نشسته بود.

 

پادشاه درباريان را جمع كرد و اعلام كرد كه برنده جايزه بهترين تصوير آرامش، تابلو دوم است بعد توضيح داد:

 

آرامش آن چيزي نيست كه در مكاني بي‌سر و صدا، بي‌مشكل، بي‌كار سخت يافت مي‌شود، چيزي است كه مي گذارد در ميان شرايط سخت، بماني و آرام باشي

ترس کودکان و ترس‌های ما بزرگترها

 کودک که بودیم از چه می‌ترسیدیم

 و حالا از چه

 

ما بزرگترها با ترس‌های بسیاری روبرو هستیم  هرچند  بعضا  بدان آگاه نیستیم یا آن را پنهان  می‌کنیم،  ترس از  دست   دادن، ترس از تایید نشدن و  رد شدن، ترس از  خراب کردن،  ترس از نتوانستن،  ترس از کامل نبودن و  کامل  انجام ندادن  کار، ترس از  قضاوت دیگران، ترس از  مسخره شدن، ترس از   سختی و فشار، ترس از  آسیب‌خوردن، ترس از  آسیب‌زدن،  ترس از اشتباه، ترس از  مطرح شدن،  ترس  از دست دادن  وجهه، ترس از دست  دادن اعتبار  نمونه ای از ترس های  ماست

 

این در حالی  است که در  کودکی بیشتر از هیولا، سایه،  تاریکی،  صدای  عجیب و  غریب و خش‌خش برگ درختان در  شب  و... می‌ترسیدیم.  در مقاله ذیل پدیده ترس کودکان  مورد توجه قرار گرفته و  نویسنده راهکارهایی را برای مواجهه با ترس کودکان مطرح ساخته است  

   

  آيا ترس كودك طبيعي است

 

كودكان از پديده‌هايي مي‌ترسند كه اغلب بزرگسالان آنها را ترسناك نمي‌دانند. براي چند دقيقه به دوران كودكي خود برگرديد، به زماني كه سايه برگ‌هاي درختان در شب، موجب ترس و وحشت شما مي‌شد.

 در آن لحظه چه احساسي داشتيد؟... اكنون درباره سايه درخت چه فكر مي‌كنيد؟... آيا ترس شما پوچ و بي معني بوده است؟

احساسات،  تفكرات و تصورات كودكان براي آنها كاملاً واقعي است. زماني كه كودك ساعت‌ها با عروسك‌ها و اسباب‌بازي‌هايش بازي مي كند و به هركدام از آنها نقش و شخصيتي مي‌دهد،  چرا سايه روي ديوار نبايد هيولايي بزرگ باشد كه قصد دارد او را بگيرد؟

 تمامي احساسات كودكان- حتي آنها كه بار منفي دارند- بايد به عنوان واقعيت مورد پذيرش قرار گيرند. اگر والدين قبول كنند كه ترس و دلهره  بخش طبيعي زندگي كودك است و در برابر تنش‌ها و اضطراب‌هاي فرزندشان ملايم و صبور باشند، بهترين كمك را در رويارو شدن او با ترسش به او كرده اند، 

  

 شرح کامل را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه نوشته

الگوهای تربیتی و پیامدهای آن

 

 محبت آری، آسان‌گیری نه

د‌ر ميان خانواد‌ه‌ها، چهار شيوه تربيتي مرسوم‌تر است که هر کدام آثار و پیامدی را بر کودکان دارد.

الگوي تربيتي بي‌محبتي و سختگيري؛ اکثر علائم عصبي که روزانه د‌ر افراد‌ مشاهد‌ه مي‌کنيم، از طريق اين الگو به وجود‌ مي‌آيد‌. کود‌کاني  براساس اين الگو معمولاً به ترس‌هاي غيرمنطقي مانند‌ ترس از حيوانات، تاريکي، آسيب‌د‌يد‌گي، موفق نشد‌ن و... مبتلا مي‌شوند‌.

 الگوي تربيتي محبت و عد‌م قاطعيت؛ کود‌کانی که از زير بار مسئوليت شانه خالي مي‌کنند‌، پرتوقع هستند‌ و احساس مي‌کنند‌ همه د‌نيا به آنها بد‌هکارند‌.  اين گونه افراد‌ د‌ر زند‌گي اجتماعي نيز انتظار د‌ارند‌ همه تابع هوس‌هاي آنان باشند‌ و هنگامي که خواسته‌هاي آنها برآورد‌ه نمي‌شود‌، خشمگين مي‌شوند.

الگوي تربيتي بي‌محبتي و عد‌م قاطعيت؛ د‌ر اين الگوي تربيتي اعتقاد‌ بر اين است که کود‌ک به عمد‌ بد‌رفتاري مي‌کند‌، کودک همواره مورد سرزنش قرار می‌گیرد؛  کود‌ک خشمگين و رنجيد‌ه خاطر نیز احساسات خصمانه خويش را يا د‌ر خود‌ مي‌ريزد‌ و يا به اجتماع منتقل مي‌کند. 

 الگوي تربيتي محبت و قاطعيت؛ در  اين الگو  هرگز کود‌ک يا شخصيتش مخاطب قرار نمي‌گیرد.  مثلاً به کود‌ک مي‌گويند‌ «پسرم، من د‌وست ند‌ارم که تو با خواهر و براد‌رت با تند‌ي صحبت کني» و هرگز به او نمي‌گويند‌: «من تو را د‌وست ند‌ارم، زيرا با تند‌ي صحبت مي‌کني».

در این الگو رفتارهاي اشتباه کود‌کان براي رسيد‌ن به بلوغ فکري و مقابله با مشکلات د‌وران بزرگسالي ضروري دانسته شده است، د‌ر آموزش نیز، تاکید بر خود‌ نظمي است. 

به یاد داشته باشیم، آنچه که به طور مد‌اوم به کود‌ک گفته می‌شود‌، د‌ر ذهن او نقش خواهد‌ بست.

شرح کامل را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه نوشته

بنیان و تجربه بودنی دیگر

 

بیاییداز الگوهای کودکی

    خود بیرون بزنیم

 

 

 کودکان از همان دوران کودکی تا بزرگسالی ناخودآگاه الگوهایی را از اطرافیان کسب می‌کنند و آرام‌آرام این الگوها عادت می‌شوند،  بگونه‌ای که تغییر آن نیز سخت می‌گردد.

 

 

حال کشف این الگوها امکان تحول و رشد را فراهم می‌کند، با این مقدمه می‌توان گفت هر فردی الگوی خشم، الگوی شادی، الگوی تصمیم‌گیری، الگوی رفتاری و... دارد و بر اساس این الگوها نوعی از بودن را تجربه می‌کند و به تبع آن با نتایجی در بخش‌های مختلف زندگی شامل کار، تحصیلات، روابط، سلامت و غیره روبرو است. حال سوال این است که آیا وضعیت فعلی، نقطه اوج پتانسیل‌های ماست...

 

تا چه حد با افکار، احساس و روش و الگوهای رفتاری خودمان آشنا هستیم. و اگر بخواهیم سطح بالاتری از بودن را تجربه کنیم چه تحولی لازم است. آیا تا به حال دقت کرده‌اید ذهنتان چگونه به حوادث مختلف معنی می‌دهد، یا آن که نه، برداشت خود را همواره عین واقعه تلقی کرده‌اید. پیشنهاد من برای کشف الگوهای متفاوتی که داریم گذراندن دوره‌های بنیان است...

  

برای ثبت نام در دوره مقدماتی تا 25 اسفند فرصت دارید، اگر در این دوره نیز شرکت نکردید در برنامه جشن این دوره که ساعت 3 روز جمعه سوم اسفند در هتل ارم تشکیل می‌گردد حضور یابید و از نزدیک تجربه و برداشت شرکت‌کنندگان را بشنوید، گرچه پیشنهاد من تجربه کردن این فضا است. سمینار فراوانی نیز در ساعت ۵ در هتل ارم برگزار می‌گردد.

 

دفترتهران: خیابان ولی عصر؛توانیر؛ ساختمان دنیای بهتر، پلاک 1/32؛ واحد1؛ موسسه ‌بنیان

تلفن:88779373                                  تلفکس 88779372                      www.bonyan.org

ادامه نوشته

سلسله مراتب در خانواده

 

پدر و مادر فرزند آخر کیست؟

اگر یک فرزند بیشتر ندارید غالبا به جای اولین فرزند همسرتان را در نظر بگیرید

بعد ببینید چگونه رفتارها نسبت به نفرات بعدی تکرار می‌شود

بیایید با دیگران همانگونه باشیم که می‌خواهیم با ما رفتار شود

رفتار دیروز و اکنون ما

 

رفتار و شخصیت اکنون ما، برگرفته از کودکی ماست

 

اگر ترسو، خسیس، بخشنده، گوشه‌گیر، اجتماعی و... هستیم،ریشه‌اش در کودکی است.

 

محیط‌اجتماعی و خانواده تاثیری فوق‌العاده بر رفتار کودک دارد. برخورد پدر و مادر با یکدیگر و فرزند خود، تمایلات و گرایشات کودک در همسالان خود از عمده دلایل تاثیرپذیری کودک می‌باشد.

با مطالعه در زمینه شناخت رفتار کودکان و مدیریت و رفتار فرزند خود تا حدود زیادی می‌توانیم فرزند خود را از این ترس‌ها و محدودیت‌ها که در بزرگسالی گریبانش را می‌گیرد و مانع از رشد و شکوفایی توانایی‌ها و ارزش‌های فرد در بزرگسالی می‌شود، جلوگیری کرد.

با رفتار صحیح و منطقی می‌توانیم سلامتی روانی کودکان‌مان را تضمین کنیم. باشد که با الگوی صحیح رفتاری، فرزندانی از نظر روانی سالم و در نهایت اجتماعی سالم‌تر داشته باشیم.

 

در لینک ادامه مطلب مطلبی با عنوان ذیل قرار دارد که خواندن آن را نیز پیشنهاد می‌کنم 

  • چگونه کودکی می‌خواهیم

 


ادامه نوشته

نقاشی بچه‌های مهدکودک

 

   

رمز گشایی از نقاشی کودکان

 هر اثر فرهنگی حامل پیامی است و از این دست است نقاشی کودکان. کودکان با هنرمندی تمام، آن‌چه را که در ضمیر ناخودآگاه دارند و احتمالاً باعث ناراحتی، اضطراب و یا شادی‌شان می‌شود، از طریق نقاشی بیان می‌کنند.

کودکان در نقاشی، همانند خواب و رویا، خود را از ممنوعیت‌ها رها می‌سازند و در حالتی ناخودآگاهانه ژرف‌ترین محتویات درونی خود را درباره مسائل، کشفیات و دلهره‌هایش به صورت عریان بیان می‌کنند. از این رو تحلیل و بررسی نقاشی کودکان، دریچه‌ای را به روی جهان اندیشه کودک می‌گشاید که با بهره‌گیری از آن می‌توان روان کودک را شناخت.

اولین علائمی که کودک بر روی کاغذ ترسیم می‌کند، بیشتر بر اثر ضربه‌زدن مداد بر روی کاغذ به وجود می‌آید، بعد خط‌خطی‌کردن را می‌آموزد. خطوط درهم‌و‌برهمی که کودک در سن 16 تا 18 ماهگی رسم می‌کند کم‌کم جای خود را به دو اثر گرافیکی مشخص‌تر می‌دهد که یکی خط نوشتن و دیگری خط‌نگاری است.

او در دو تا سه سالگی برای خطوط و دایره‌هایی که می‌کشد اسم می‌گذرد. در این دوران، دیگر خط‌نگاری کودک، فقط برای لذت بردن از حرکت یا فشار مداد بر روی کاغذ نیست، بلکه او مایل است احساسات درونی خود را که در ارتباط با تجربه‌های زندگی کوتاه‌مدتش به دست آورده بیان کند.

و سرانجام در چهار سالگی خط‌نگاره‌های او جمع و جور می‌شوند و حتی برای بزرگسالان نیز معنی پیدا می‌کنند. در این سن شمایی از آدمک و گاهی هم بعضی از حروف الفبا نمایان می‌شود. بدین‌گونه کودک مرحله خط‌خطی‌کردن را به طور کامل پشت سر می‌گذارد و وارد مرحله تمثیلی می‌شود.

از این مقطع، ضمن تمجید از کودک، باید هنرمندانه از او بخواهیم تا نقاشی خود را شرح دهد. کودک بهتر از هر کسی می‌داند که چه چیز را خواسته در نقاشی خود بیان کند. مثلا بپرسیم این خانواده‌‌ای را که کشیدی برای من تعریف کن. اینا کجا هستند؟  چی کار می‌کنند؟ در این میان نقش، جنس و سن هر یک از اشخاص را هم از کودک جویا می‌شویم. می‌توان پرسید در این خانواده کدام یک از همه مهربون‌ترهستند؟ کدوم یک از همه خوشبخت‌تره؟ کدوم یک از همه کمتر خوشبخته؟ در این خونواده کی از همه بهتره؟ و در برابر هر جواب از کودک می‌پرسیم چرا؟

البته به فرایند ترسیم نیز باید توجه ‌کرد پاره‌ای از کودکانی که دچار وقفه یا بازداری هستند از همان ابتدا می‌گویند که قادر نیستند نقاشی کنند. و گاهی در اواسط نقاشی دچار مکث‌هایی می‌شوند که این بازداری‌ها و مکث‌ها می‌تواند ما را به معانی متفاوتی برساند. این که نقاشی در چه قسمتی از کاغذ و با چه شخصی آغاز شده دارای اهمیت است. مدت زمانی که برای ترسیم هر یک از اشخاص نقاشی اختصاص می‌یابد و دقتی که در مورد جزئیات به کار بسته می‌شود و یا گاهی تمایل وسواس‌آمیزی که در بازگشتن به قسمت معینی از نقاشی مشاهده می‌گردد در شمار نکات مهمی هستند که باید در نظر گرفته شوند. همچنین باید واکنش‌های عاطفی کودک در حین رسم نقاشی را نیز مورد توجه قرار داد.

اگر کودک خانواده خود را نقاشی کرده باشد، اطلاعات ارزنده‌ای در مورد رابطه‌اش با والدین، خواهران و برادرانش بیان کرده است. البته این کشفیات جنبه احتمالی دارد و نمی‌توان آن را با یقین پذیرفت. خط پر نیرو و پررنگ، به معنای نیرومندی کشاننده‌ها، شهامت، خشونت یا رهاسازی غریزی است، در حالی که یک خط کم‌رنگ، مبین کشاننده‌های ضعیف، ملایمت، کم‌رویی یا وقفه غرایز است. ناحیه پایین صفحه، ناحیه غرایز بنیادی صیانت‌ذات و ناحیه منتخب خسته‌ها، روان‌آزردگان، توان زدوده و افسرده‌هاست. ناحیه بالای صفحه، ناحیه گسترش تخیلات و ناحیه افراد آرمان‌نگر و رؤیا‌پرداز است. ناحیه چپ، ناحیه گذشته است و ناحیه آزمودنی‌هایی است که به سوی کودکی خود بازگشته‌اند. و ناحیه راست، ناحیه آینده است. جهت نقاشی از چپ به راست، نشان‌دهنده یک حرکت طبیعی پیش‌رونده است، در حالی که ترسیم از راست به چپ، به منزله یک حرکت واپس‌رونده تلقی می‌شود.

هرگاه کودک خواه با کوچک کشیدن خود، خواه با ترسیم خود با فاصله یا پایین‌تر از دیگران و خواه با نامهربان‌تر یا کمتر خوشبخت‌تر دانستن خود به کم‌ارزنده ساختن خویشتن مبادرت می‌ورزد به دلیل آن است که احساس اضطراب گنهکاری بر او غلبه دارد. در موارد افراطی که درحقیقت بندرت مشاهده می‌شوند، این حالت تا آنجا پیش می‌رود که کودک خود را از نقاشی حذف می‌کند.

اگر فردی از اعضای خانواده را با تزئین لباس، ترسیم کلاه، عصا، چتر، کیف و ...مورد توجه قرار داده باشد حاکی از نوعی رابطه است همچنان که اگر یکی از اعضای خانواده ترسیم نشده باشد. خط‌زدن اشخاص ترسیم شده نیز نوعی تقابل را نشان می‌دهد. سمبل‌هایی مثل خورشید، ماه‌، ، ماشین، حیوانات، درخت و سبزه‌زار و خانه به صور مختلف نیز حامل پیام‌هایی هستند که باید مد‌نظر قرار گیرد.

بار دیگر باید تاکید کرد این شناخت یقینی نیست اما نشانه های خوبی است که ما را در ذهن‌خوانی فرزندان کمک می‌کند از این رو توجه پدر و مادرها به این نشانه‌ها مورد تاکید قرار می‌گیرد.

در لینک ادامه مطلب ذیل چند مطلب با عناوین ذیل قرار دادم که خواندن آن را نیز پیشنهاد می‌کنم.

  • چکیده کتاب نقاشی کودکان

  • مامان نقاشی منو نگاه کن

  • نقاشی کودکان و کارکردهای آن

  •  حقیقت نقاشی کودکان
  • نقاشی کودک بیانگر شخصیت درونی 


ادامه نوشته