دو كامنت، دو نكته
فقط براي شفافيت
راستش بهترين رفتار در قبال فردي كه از دستش ناراحت و عصباني ميشويم اين است كه مساله نزد خودش طرح كنيم، تا موضوع برايمان شفاف گردد، در ضمن آگاه باشيم كه خودمان چگونه به حوادث معني ميدهيم. در اين پستدو موضوع را كه باعث دلخوري و ناراحتي دو نفر شده را در ميان ميگذارم
سلام عوضی
فکر کردی به همین راحتی میتونی منو هک کنی
اگه فکر کردی من از اون دخترای احمق و زود باورم در اشتباهی، چون من پسرم و تا حالا به حماقتت داشتم، میخندیدم
حیف که گذاشتم کنار و گرنه بلایی بسرت میآوردم که نفهمی از کجا خوردی عوضی
حالا حالیت شد آدمهای پست فطرتی مثل تو بدرد لای جرز میخورن که میخوای به همین راحتی میل منو هک کنی، فکر کردی من یه احمقم، کور خوندی عوضی، کور خوندی چونه من تا حالا خیلیها رو مثل تو دیدم، این سوپرایز رو نگه دار تا بعد، امیدوارم حماقتت رو بذاری کنار و مثل آدم زندگی کنی، وگرنه جایی تو وبلاگ من نداری
سلام بر شما
راستش دو روزي بود كه هر چه تلاش كردم وارد ايميل وبلاگم «با كودكيهام» بشوم، نشد. اصلا حدس نزدم كه ممكن است ايميل حك شده باشد، گفتم حتما پسورد را اشتباه تايپ ميكنم، راستش چندين وبلاگ فعال دارم كه هر كدام ايميل مخصوص خود دارند، در كنارش دو ايميل شخصي، كه هر از گاهي پسوردها را عوض ميكنم، تقريبا يك روز گذشت و توفيقي حاصل نشد، راستش روز دوم به يقين رسيدم كه اتفاق ديگري افتاده است.
واقعا نميدانم چگونه ايميلم حك شد و اين كه حالا طرف با آدرسها و اعتبار من چه ميكند، واقعا نميدانم، راهي هم جزء بيانش در وبلاگ نيافتم.
در اين مدت از اين ايميل فقط جهت اطلاعرساني در مورد وبلاگ كودكيهام استفاده كردم، نامهها غالبا جمعي ارسال ميشد، متنش كوتاه بود و در آن خبري از دوست دارم، عاشقت هستم، بيا آشنا شويم و چقدر خوشگلي، و... نبود، حال اگر ايميلي برايت آمده كه قصد داشته ايميلت را حك كند حداقل ميتوانستي احتمالات ديگري را هم در نظر بگيري.
ديگر آن كه اگر در ديگر موارد زندگي هم بلافاصله قضاوت ميكني و احتمالات ديگري را در نظر نميگيري، جاي دارد كه براي خودت تمرين بگذاري و سعي كني كه در هر حادثهاي احتمالات ديگر را هم لحاظ كني
چرا كودكان و چرا ارسال ايميل؟
چند سال پيش با يكي از همشهريانم كه تمام ثروتش را وقف كودكان كرده بود، آشنا شدم. سود دو كارخانه را به تمامي به اين امر اختصاص داده، راستش خيلي خوشم آمد، دلم ميخواست من هم بتوانم براي اين كودكان كاري بكنم، اين موضوع ماند تا اين كه يكسال بعد در كلاسي شركت كردم كه در پايان كار ملزم بوديم در قالب يك گروه، پروژهاي را در خصوص اجتماع انجام دهيم، موضوع پروژه ما كودكان شد، قرار شد يك روز به يك مهدكودك برويم و با بچهها تجربه شادي و تاثيرگذاري و ... را زندگي كنيم، اين وبلاگ نيز ساخته شد تا تجربه ما در اين پروژه به صورت عام منتشر شود، آن پروژه تاثير بسياري بر من گذاشت و با خود عهد كردم تمام تلاشم را براي ايجاد يك رسانه مستقل با موضوع كودكان بكار گيرم و لذا از آن روز دقايقي از روزم را به اين مساله اختصاص دادهام و با توجه به آشنايي با فردي ثروتمند كه به كودكان علاقهمند است و خودم كه هم دغدغه اين كار رادارم و همه تجربه كار روزنامهنگاري ، چشماندازي را تعريف كردهام كه اميد است به آن برسم، در ابتدا به دنبال نيروي انساني هستم، كسي كه عشق اين كار را داشته باشد و تا زماني كه حداقل 5 نفر را پيدا نكنم، هرگز پارا فراتر از اين وبلاگ نميگذارم
ايميل نيز از اين باب است كه افراد بيشتري را با اين وبلاگ آشنا سازم همين و بس.
هفته پيش نيز دوستي گلايه داشت كه چرا از آدرس بوكش كه برايمان ايميل فرستاده، جهت معرفي اين وبلاگ استفاده شده است، كه در چند نامه موضوع را با هم شفاف كرديم، واقعا غرض خاصي نبود جزء اين كه افراد بيشتري آشنا شوند و از آنجا كه بارها ديگران از آدرس بوك ما استفاده كرده بودند، قبح این کارنزد ما ریخته بود وچندان اين كار را دارای عيب و اشكال نميدانستيم.
موفق و شاد باشيد