کودکان و معماری شهرها

شهر دوستدار كودك،
شهري كه كودكان دوستش دارند!
چندروز پيش، با تني چند از اعضاي <دفتر پژوهش كودكان دنيا> نشستيم و گپ و گفتي راه انداختيم در باب معماري و كودك.
بهانه نشست هم طرحي بود كه اين دوستان براي <شهر دوستدار كودك> دارند و من ياد تجربهاي ميافتم كه در پايتخت كلمبيا حاصل شده و نهايتا به صورتي محقق و تجربه شده، اعلام كردهاند كه اگر شهر براي كودك زيبا و راحت باشد براي همه زيبا و راحت خواهد بود و الان دفتر پژوهش كودكان دنيا درنظر دارد شهر(هاي) دوستدار كودك را در ايران راه بيندازد.
طبيعي است كه در اين ميان، آنچه كه بيشتر موردنظر و توجه صفحه معماري است، بحث معماري و شهرسازي اين شهرهاست تا بحثهاي مربوط به مراقبتهاي بهزيستي و رفاهي
موسسه پژوهشي كودكان دنيا يك سازمان تخصصي، پژوهشي ومستقل است كه از سال 1373 به همت جمعي از مربيان، مدرسان، نويسندگان آموزش كودكان خردسال فعاليت خود را آغاز كرده است. كمك به زندگي سالم و شايسته براي همه كودكان خردسال و فراهم كردن فرصتهاي مناسب رشد همهجانبه براي آنها، دورنمايي است كه موسسه براي تمامي كودكان متصور است. با اين آگاهي كه توجه به برنامههاي مراقبت براي رشد و تكامل كودكان خردسال از همان بدو تولد، موجب خواهدشد تا كودكان بتوانند به حداكثر تواناييها واستعدادهاي خود دست يابند. موسسه، از آغاز فعاليت خود تاكنون با همكاري سازمانهاي دولتي، غير دولتي و بين المللي مانند يونيسف، يونسكو، كميسارياي عالي سازمان ملل در امور پناهندگان، شوراي جهاني جمعيت، طرحها و برنامههايي را به نفع كودكان اجرا كرده است. موسسه در سال 1378 به عنوان گروه مشورتي صندوق كودكان سازمان ملل(يونيسف) شناخته شد و درسال 1381 نيز از سوي بنياد ترويج علم به پاس تلاشهايي كه درترويج تفكر مراقبت از كودكان خردسال داشته است، برنده جايزه اين بنياد شد.
بهروز مرباغي: براي من جالب است كه شما را كارفرما فرض كنم و بدانم كه شما براي <شهردوستدار كودك> خود از يك معمار و شهرساز چه چيزي ميطلبيد
خديجه فقيهي نژاد: بستر اصلي كارما نظامنامه اخلاقي كودك و پيمان نامه جهاني حقوق كودك است. استانداردهاي ما با استانداردهاي جهاني مطابقت دارند. من خودم عضو كوچكي از اين مجموعه هستم كه حدود پنج سال است در آن فعاليت ميكنم. وارد شدنم به اين مجموعه وقتي بود كه ديدم عدهاي دارند با اشتياقي وافر و شوقي فراوان و كاملا عاشقانه خودرا وقف كودكان كردهاند.
ب.م.: دوست داريد بچههاي شهر دوستدار كودك چه چيزي ازمعماري داشته باشند؟
افخم رضايي: تصورم اين است كه بايد توجه ويژهاي به تاريخ خودمان و به ميراث و آثار فرهنگي و محيط زيست داشته باشيم. اينها عناصر و شاخصههاي مورد علاقه ما درمعماري محيط اطراف كودك هستند.
نسرين نافعي: فكر ميكنم در هر شهري بايد فضاي باز و راحتي براي بچهها وجود داشته باشد. فضايي براي بازي كودكان. همه نوع بازي. نه فقط چرخ وفلك و اين جور تجهيزات، بلكه حتي شن بازي، ماز، و اين جور بازيها. در كنارش بازيهاي فكري و نمايش و كتاب و كتابخانه. تصورم اين است كه اين فضاها ميتوانند ساده و راحت باشند نه آن چنان شيك و لوكس كه در برابر بچهها حريم ايجاد كند و بچهها بترسند كه شيطنت كنند. در اين فضاها بچهها بايد بتوانند هركاري دلشان ميخواهد انجام دهند و چيزهايي را كشف كنند.
ب. م.: اين البته خوب است كه بچه را در قيد وبندهاي دستوري قرار ندهيم، ولي كافي نيست. فضا و كالبد هم بايد مناسب بچه طراحي و اجراشده باشد.
ن. ن.: حتما. مثلا در خيابان بايد امنيت لازم براي تحرك بچه فراهم باشد. در پياده روها هم همينطور. وقتي از سرويس مدرسه پياده ميشود بايد در امان باشد. اين چيزها، درحقيقت، حداقلهاي محيطهاي مناسب براي كودك است.
ب. م.: و رنگ؟
ن.ن.: طبيعي است كه رنگهاي زنده و نزديك به طبيعت. مثل زرد. زرد تخم مرغي، نه زرد ليمويي!
ب. م.: چرا زرد ليمويي نه؟
ن. ن.: با زرد ليمويي اتفاقي نميافتد. زرد زرده تخم مرغ است كه حس لازم را به بچه ميدهد.
شهاب الدين ارفعي: در جلساتي كه قبلا داشتيم، بحثهايي در باره حداقلهاي معماري مناسب كودكان در شهرها داشتيم. مواردي چون آبخوريها و ارتفاع آنها، سرويسهاي بهداشتي، مبلمان شهري و..
ن. ن.: درست است، بحث شهر كوچك <اوز> هم شد و اينكه در اين شهركوچك شايد بشود در محلهها فضاهاي بازي كودك راهاندازي شود، فضاهايي كوچك و جمع و جور. شن بازي، دوچرخه وسه چرخه سواري و..
ب. م.: اينكه بياييم فضاهاي بازي را محلهاي بگيريم، طبعا بايد از بسياري ازبازيها و فضاها صرفنظر كنيم. در هر محله نميشود كتابخانه راه انداخت و نمايش و بازيهاي فكري و.. ولي در مقياس شهر و در فضايي بزرگتر و جامعتر ميتوان تمام اين بازيها وفضاها را پيشبيني نمود.
ن. ن.: درست است. منظورم از فضاي محلهاي به همين سادگي است كه ميدانكي است و چهارتا نيمكت كه مادرها رويش مينشينند و آن طرف، بچهها دارند شن بازي ميكنند.
ب. م.: شن بازي را خيلي تكرار ميكنيد. هدفي داريد؟
ن. ن.: شن بازي يكي از مهمترين و درواقع پرطرفدارترين بازيهاي كودكان در تمام دنياست. در آمريكا، آفريقا وآسيا. به رشد خلاقيت بچهها كمك زيادي ميكند. بچه با اين بازي در خودش غرق ميشود و ساعتها با شن وماسه ور ميرود و دنياهايي براي خود كشف ميكند.
ب. م.: به باور من شن بازي و گل بازي نخستين آموزههاي معماري كودك است.
خ. ف.: عزيزي كه الان معمار است، تعريف ميكرد كه دركودكي با قوطي كبريتي كه داشت با گلهايي كه در فضاي خالي (كارگاه ساختماني) همسايگيشان بوده، خشت ميساخته و با آن خشتها ساختمان ميكرده!
ن. ن.: به هرحال، نطفههاي اوليه معماري و شناخت فضا ميتواند از همين جاها بسته شود. نهايت خواست و هدف ما از معماري اين است كه انسانها در محيطي كه زندگي ميكنند شاداب و سالم و آرام باربيايند.
ب. م.: ما عتقاد داريم كه معماري نقش بسيار موثري در چگونگي رشد و حتي شكل گيري شخصيت آدم ميتواند داشته باشد. اين حساسيت بخصوص در مورد معماري مدرسه بسيار زياد است. اخيرا بحث باغ-مدرسهها در انگلستان خيلي رايج شده است. سامانه آموزشي آنجا مدارسي را تشويق ميكند كه اگر نه تمام سال حداقل بخشي از دوره آموزشي سالانه كودك در دل جنگل و در ميان طبيعت سپري شود. كودكان در آلونكها و خانههاي جنگلي درس ميخوانند و ارتباط تنگاتنگ با طبيعت و جهان طبيعي برقرار ميكنند.
ن. ن.: من چنين روشي را در آلمان سراغ دارم. بيست مهد كودك در آلمان هست كه در جنگل هستند. بچه را صبح دم جنگل از پدرومادر تحويل ميگيرند و عصر دم جنگل به آنها برميگردانند و بچهها در دل جنگل روز را ميگذرانند. در چنين محيطي هر آنچه كه بچه نياز دارد دم دست است. آسمان، ابر، درخت، آب، باران، برف. هرچه كه نشاط بچه را سبب ميشود. همه آن چيزهايي كه بچه بايد بشناسد و بشنود. اينكه آيا درمدرسه هم چنين اتفاقي ميتواند بيفتد يانه، نميدانم. اين نكته هم جالب است كه تقريبا درتمام مهدكودكهاي آلمان، در حياط مهد، آلونكي چوبي هست. خانهاي كوچك و چوبي. با مقياس قدوقواره بچه. با پلههايي كوچك و هم مقياس.
ب. م.: من هم با تجربه دفتر معماري <آلدينگر+آلدينگر> در آلمان آشنا هستم. آنها يكي از مدارس روش والدورف را بازسازي كردند و ايده معماري را بر رهايي و جسارت بخشيدن به بچهها گذاشتند. ضمن اينكه اين جسارت و نوخواهي را در قالب گسستن معماري مدرسه از احجام متصلب و متقارن سنتي و رسيدن به احجام آزاد طبيعت مطرح كردند و مدرسه را جوري ساختند كه انگار بعضي از كلاسها مثل شاخه درخت از تنه اصلي مدرسه بيرون زدهاند. تعليقي درفضا و نمايشي از طبيعت براي بچهها. در بعضي از كلاسهاي اين مدرسه بچهها رو زمين و دورهم مينشينند و درس ميخوانند. انگار كه چند بچه آشنا و رفيق درخانه يكي از آنها جمع شدهاند.
ا. ر.: اينها تجربههاي گرانقدري هستند. گذشته از فرم وحجم درمعماري كودك، جنس مصالح به كار رفته هم بسيار مهم است. مصالح بايد جوري انتخاب شود كه به بچه روحيه شاد و آرامش بخش بدهد.
خ. ف.: ما تجربه مهدكودكهاي سيار را داشتيم. در جنوب تهران. در محله سيزده آبان. و بعدها در بم و زاهدان. معماري اين مهدكودكها تشكيل ميشد از زيراندازي و تابلو سبزي در مقابل. بچهها دورهم مينشستند و ما با آنها كار ميكرديم. تجربههاي بسيار زيبايي بودند براي ما.
ن. ن.: اين مهدهاي سيار را ما معمولا در فضاهاي باز بين بلوكهاي ساختماني سيزده آبان راه ميانداختيم. در همان ميدانگاههاي كوچك.
ش. ا.: اين كارها و حركتها بسيار ارزنده هستند و ميتوانند در تغيير و بهبود فضاي رفتاري محلهها نقش بسيار موثري ايفا نمايند. بخصوص وقتي كه اين حركتها تبديل به كالبد فيزيكي مشخص تري بشوند. نمونه فرهنگسراي بهمن در محل كشتارگاه سابق و نوع همسايگيهاي مناسبي كه ايجاد كرد سبب ساز تغييرات وسيع و مثبت فرهنگي در همان محله شد. البته اين تغيير صرفا بخاطر ساخت فرهنگ سرا نبود. مجموع عوامل باعث چنين تحولي شد. نمونه عكس اين امررا ما در بافتها و ماهيچههاي اطراف بزرگراه درون شهري نواب ميبينيم. اينجا نتوانستند نقش همسايگيهاي ناخواسته را تعريف و تبيين كنند و الان اين منطقه نرخ بزه بالايي دارد. درست است كه ترافيك روان شده است ولي معضلات اجتماعي خاص خودرا ببار آورده. هرچند كه فضاي معماري و زيستي نواب در سالهاي قبل از طرح نواب هم بسيار بيقواره و نااميدكننده بود.
ا. ر.: درست است. اين اتفاق در فرهنگسراي بوعلي در ميدان گمرك هم افتاد. اصلا موفق نبود اين فرهنگسرا و نتيجه مثبتي ببار نياورد.
ف. ك.: در ارتباط با فضاسازي براي كودك- يا معماري براي كودك- ما بيشتر دنبال اينيم كه كودك در چنين فضايي احساس آرامش و امنيت نمايد. سن مطرح نيست. ابعاد يك فضا بايد بتواند به رشد كودك كمك كند. هرآنچه كه دراطراف كودك است بايد بهصورت كاربردي در رشد او موثر و مثبت باشد، منظورم رشد در تمام جوانب است، رشد جسمي، رشد كلامي، رشد شناخت و.. من مثالي ميزنم: ديديد كه بچهها ميروند زير ميز و آنجا بازي ميكنند. براي خودشان داستان ميسازند و باخودشان حرف ميزنند. يا با پارچه چادري درست ميكنند وخانه براي خودشان ميسازند. اينها براي يك معمار ميتواند الگويي از مقياس مناسب براي معماري كودك بدهد. و اين جور چيزها درشهرهاي ما اصلا رعايت نشده است. توجه نميشود كه احساس بچه در برابر بيلبوردهايي چنين بزرگ يا ساختمانيهايي چنين بلند چه ميتواند باشد. بچه معمولا دوست دارد از مسيري كه رد ميشود فرم وحال وهواي تونل را داشته باشد محفوظ و داراي سقفي قابل حس و لمس. توي شهر، معابر، پلهها، و مسيرهاي خاص كودك بايد داشته باشيم. كودك را نبايد درمعماري بيگانه با مقياس كودك رها كنيم.
ب. م.: اين درست است البته. ولي نكتهاي مهم هم در اينجا هست. ما اگر قرار باشد كه شهررا با مقياس كودك بسازيم تكليف بزرگترها چه ميشود؟ نميشود كه همه را كوچك و ظريف ساخت. از اين گذشته، ما درس اصلي را از طبيعت ميگيريم. آيا درطبيعت هم اين نكته رعايت ميشود؟ ميتوانيم بگوييم كه اين دشت يا اين كوه يا اين نخل هم مقياس كودك هست يانه؟
ف. ك.: خوب، طبيعت در اين بحثها نميآيد. طبيعت به اندازه كافي زيبا وهارمونيك است و آزارنده نيست. ولي اين آسمانخراشهاي بلند واحجام سنگين ابنيه شهري داستان ديگري دارند. آنچه كه ما ميگوييم اين است كه معمار بايد دخالتي آگاهانه و منطقي در محيط داشته باشد. اين خواسته را ما درمعماري قديممان داريم. فضاها حرمت و احترام انسان را دارند. در بازارهاي ما، در دالانها، چهارسوها، تيمچه و فضاهاي ديگر امكان مكث و تعامل بين آدمها كاملا فراهم بود. در سردر بازار با تزيين يا با نوشتهاي كه بربالايش بود نوعي دعوت و خوشامدگويي براي واردين داشتند.
ب. م.: خوب، متاسفانه با اين قلت جا و خست امكانات و كثرت مشكلات، امكان اينكه بازارهايي مثل گذشته داشته باشيم وجود ندارد. الان پاساژها و بازارچههاي چندطبقه شهري جاي بازارهارا دارند ميگيرند. همانطور كه بخواهيم نخواهيم مجتمعهاي مسكوني جاي محلههاي قديم را ميگيرند. آنچه كه مهم است اين است كه نيازهاي رو زمين مانده انسان امروز را بتوانيم با همين امكانات پاسخ دهيم، وگرنه رجعت به بازارسازي يا محلههاي خطي عملا نه ممكن است و نه پاسخگو.
ف.ك.: من هم همين را ميگويم. يك معمار بايد اين مساله را حل كند كه اگر مادري با بچهاش دارد از جايي رد ميشود، هم اين مادر راحت باشد و هم اين بچه. من شنيدم در تهران 130 نوع پرنده هست. اينهارا بچههاي ما نميبينند و صدايشان را نميشنوند. در تهران همه اينها فراموش شدهاند.
ا. ر.: من سوال را ساده ميكنم: در تهران ما، در كدام خيابانش مادري ميتواند بچهاش را باكالسكه اين ور و آن ور ببرد؟ اين همه جوي آب و نرده وسنگفرشهاي نافرش و موانع عجيب و غريب واقعا به ساده ترين نياز بچه هم جواب منفي ميدهد.
ف. ك.: يكي ديگر از نيازهاي بچهها درشهر، علائم است. علائمي كه با تصوير و گرافيك به تمام بچهها محيط را آشنا نمايند. بچه بتواند راه را تشخيص دهد، مسير را پيدا كند. آبخوري يا توالت را پيدا كند. جايي را كه برايش خطرناك است، تشخيص دهد. اين علائم هم بايد كاملا گويا باشند وهم زيبا. از حالت دستوري كمتر استفاده كرده باشد و بيشتر حالت اطلاعرساني و ارتباط داشته باشند.
منبع: روزنا