غنچه میخواد حرف بزنه و احساساتش را بیان کند

 

غنچه نماد دخترهای امروزی در داستان‌های همیشگی زندگی است که مریم به استعاره از آن بهره گرفته است

 

غنچه دلش  می‌خواد با یکی حرف بزنه و در مورد احساس جدیدش بگه ، گاهی وقتها که با خودش فکر می‌کنه می‌بینه انگار که داداشش هم همین تغییرات رو کرده  ولی  خیلی، کسی باهاش کار نداره به جز مواردی که گاهی اوقات پدر و مادر غنچه تذکرهائی در مورد گرفتن دوست دختر بهش می‌دهند و اینکه مواظب حفظ آبروی خانوادگی باشه .

  

غنچه در این مورد توی یک کتاب خونده که تمام اینها احساسات طبیعی هستند و تقریبا هر آدمی توی زندگی‌اش اونها رو تجربه می‌کنه پس چرا اینجا اینجوری بهش نگاه می‌کنن غنچه فکر می‌کنه کاش به جای اینکه بچه‌هامون رو از این واقعیتهای طبیعی دور نگه داریم خطرات را به آنها آموزش بدهیم  و اجازه بدیم که خودشون هم تجربه کنن و از زندگیشون لذت ببرند  .

 

غنچه خیلی خوب آسیب‌پذیر بودن دخترها رو نسبت به پسرها می‌دونه اما مطمنا توانائی‌های خودش رو هم خوب می‌شناسه و اینکه هر کسی استحقاق ارتباط با اون رو نداره .

 

این جور وقتها همیشه یاد نامه چارلی چاپلین به دخترش جرالدین می افتم . چارلی چاپلین در بخشی از نامه اش می نویسه" دخترم هرگز تن عریان خود را در اختیار کسی قرار مده، مگر اینکه مطمئن باشی آن شخص روح عریانش را به تو نشان داده است. "

 

غنچه  دلش می‌خواد پدرش به جای فریاد زدن متوجه باشه که اون خودش خیلی چیزها رو حتی از پدرش هم بهتر می‌دونه و متوجه جایگاهش در این عالم هستی است.

 

از هیچی به اندازه اینکه دیگران برام تصمیم بگیرند و فکر کنن من رو بیشتر از خودم دوست دارند بدم نمی‌یاد.

 

 منبع: وبلاگ کودکانه ها