شنگول و منگول و حبه انگور

 

در زمانهای قديم، سه بزغاله به نامهای شنگول، منگول و حبه انگور زندگی ميکردند. آنها به همراه مادرشان که چون هميشه در مچ سمش پابند ميانداخت و به (بز پابند به پا) معروف بود، در يکی از طويله‌های شمال شهر، به خوبی و خوشی زتدگی مي‌نمودند.

 

روزی از روزها (بز پابند به پا) بزغاله هايش را صدا ميزند که من ميخواهم تا (پشمچين گاه) کوچه پايينی بروم. وقتی من نيستم، دست به برق نزنيد، با کانالهای قفل شده ماهواره ور نرويد و در را هم به روی غريبه باز نکنيد.

 

بعد از اينکه شنگول و منگول و حبه انگور مثل بزغاله سر تکان ميدهند که يعنی چشم، (بز پابند به پا) راهی ميشود. 

از قضا (يا غذا) يکی از گرگها – که در تمام قصه ها نقش گرسنه و قحطی زده را بازی مينمايند – در همان نزديکيها کمين نموده بود تا دلی از غذا (يا قضا) در بياورد، به صورت (آسه آسه، ريسه ريسه) پشت در خانه بزغاله ها ميرسد و در ميزند.

 

شنگول و منگول که خيلی بزغاله بودند، حبه انگور را که برای خودش يک پا گرگ بود، ميفرستند که در را باز نمايد. 

حبه انگور ميپرسد:کيه کيه در ميزنه، در رو با لنگر ميزنه؟ من دلم میلرزه آه...."

 آقای گرگ که زياد به اصول اخلاقی پايبند نبود، به دروغ ميگويد:منم منم مادرتون، مادر مهربونتون.

 حبه انگور ميگويد:غلط کردی، ما آيفون تصويری داريم! تو خيلی سياهی ولی مادر ما سفيد بود.

 

 

آقای گرگ که خيلی از نظر روحی و شخصيتی آسيب ديده بود، با ( دو پای جلو از دو پای عقب درازتر) فکری ميکند و ميگويد:من مادرتان هستم، فقط 5 دقيقه ای پای اخبار تلويزيون نشستم، سياه شدم. در را باز کنيد.

 

شنگول و منگول همانطور که پای کانال بزفشن (Boz Fashion) نشسته بودند ميگويند:راست ميگويد، در را باز نما. اما حبه انگور به گرگ ميگويد:"اگر راست ميگويی صورتت را جلوتر بياور تا قيافه ات را ببينم. آقای گرگ با اعتماد به نفس خيره کننده ای نزديکتر ميايد.

 

حبه انگور ميگويد: صورت تو خيلی جوش دارد، ولی مادر ما هميشه روی صورتش ماسک خيار ميگذارد و کرم پودر ميزند و اصلا جوش ندارد. تو مادر ما نيستی.

  

آقای گرگ ميرود و چند دقيقه بعد با کلی کرم پودر روی صورتش بر ميگردد و زنگ خانه بزغاله ها را ميزند. حبه انگور ميگويد: کيه کيه در ميزنه، در رو با لنگر ميزنه؟"

آقای گرگ همان ديالوگ اول را تکرار ميکند.

شنگول و منگول ميگويند: در را باز نما، خودش است.

 

اما حبه انگور ميگويد: اگر تو مادر ما هستی، پس چرا صدايت اينقدر کلفت است؟ صدای مادر ما شبيه صدای بچه های اگهيهای تلويزيون بود، اما صدای تو شبيه صدای علی ميرميرانی است.

 

گرگ ميگويد: از وقتی بيرون انداختن تف از پنجره ماشين، هفت هزار تومان جريمه دارد، معمولا صدايم ميگرد.

 

اما حبه ميگويد: اين درست که ما بزغاله هستيم، ولی خر خودتی.

اقای گرگ ميرود يک دور در پارک دانشجو ميزند، باز ميگردد و زنگ ميزند و با صدای تلطيف شده ميگويد:باز نماييد، منم منم مادرتون، مادر مهربونتون.

 

شنگول و منگول ديگر وقت حرف زدن هم نداشتند. بنابراين حبه ميگويد: صدا و صورت که درست است، حالا دستهايت را جلو بياور.آقای گرگ (ترسون لرزون، يواش يواش) دستهايش را جلو ميآورد. حبه ميگويد: تو مادر ما نيستی. مادر ما هميشه سمهايش را مانيکور و پديکور مينمايد، ولی دستهای تو خيلی عملگی است

 

آقای گرگ که خيلی عصبانی شده بود ميگويد: اگر نميخواستيد بخورمتان از اول ميگفتيد. ديگر اينقدر بهانه گيری نميخواست.

اما حبه انگور قول ميدهد که اگر مشکل زيبايی دست و پاهای آقای گرگ حل شود، آنها آماده خوردن باشند.

 

آقای گرگ خسته از اينکه برای يک لقمه گوشت چقدر بايد جان بکند به آرايشگاه بتی ميرود و ناخنهايش را مانيکور و پديکور مينمايد.

 

 آقای گرگ با صورتی پر از پن کيک و کرم پودر و رژ گونه، صدای لطيف، دست و پاهای زيبا و در حاليکه با ادا و اطوار راه ميرود، به در خانه شنگول و منگول و حبه انگور ميرسد.

تق...تق... منم منم مادرتون، مادر مهربونتون.

حبه انگور نگاهی مينمايد و ميگويد: عمرا مادر ما اينقدر شيک بود و در را باز مينمايد.

 

همين که آقای گرگ ميخواهد وارد شود، يک ماشين شخصی کنار او نگه ميدارد و چند نفر برادر، آقای گرگ را به جرم آرايش زننده و رفتار تحريک آميز کتک مفصلی ميزنند.

 قصه ما به سر ميرسد، گرگه به بزغاله ها نميرسد

http://googgool.blogfa.com